تولد
سلام دوستان عزیزم دیشب حرم بودیم جاتون خالی خیلی زیارت بهمون چسبید خلوت بود و اخر شب مسافرا کمند به همین دلیل خلوت تره پارسا که روز را به شیطونی گذرونده بود تو ماشین خوابش برد اما دختر بلا اصلا خوابش نمیومدصبح ساعت 7 بیدار شده بود و تا خود شب بازی می کرد تو حرم کمی خواب الو شده بود و ساکت بود از اونجا که اومدیم پارسا بیدار شد و یاسمن خانم خواب از سرش پرید روز از نو روزی از نوفکر کنم ساعت12 بود خوابیدند منم خوابیدم اما ساعت 3 بیدار شدم اومدم کمی با کامپیوتر مشغول شم اما پارسای بلا بیدار شد بر گشتم بعدم صبح رفتیم با بچه ها که عکساشون را سفارش بدیم برای تولدشون راستی نادر ازم خواسته تولد بچه ها را یه روز بگیرم نمی دونم چه کار کنمبه نظر شما جه کار کنم ممنون میشم نظراتتون را برام بگیدالان شیطونای من خوابند نادرم رفته دنبال کارای مادرش منم تنها هستم
یاسمن خانم ازم می خواد تولدکفش دوزکی براش بگیرم برا پارسا هم میگه مامان تولد باب اسفنجی بگیر این به هر حال نظر یاسمن جونه حالا ببینیم دوستان عزیزمون چه نظری دارند منتظر نظرات قشنگتون هستم تولد یاسمن 12/12 اسفنده و پارسا4/5تیر