یاسمن یاسمن ، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره
محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

فرشته های ناز زندگی ما

نحوه شهادت و پیدا شدن مقبره مختاروسرنوشت ابراهیم مالک اشتر نخعی...

        قبر مختار چگونه کشف شد؟ پس از شهادت مختار توسط مصعب بن زبیر , جسد پاک او در دیوار قصر الاماره نزدیک مسجد مدفون شد , این قبر مخفی ماند تا اینکه آیة الله العظمی سید مهدی بحر العلوم در زمان خود به جستجو و آشنایی با آثار و محراب های مسجد پرداخت . عقیق: مختار ثقفی پس از جنگ های سختی کوفه را تحت کنترل خود در آورد و عاملین واقعه کربلا را مجازات کرد. سپس لشگری به سوی عبید الله بن زیاد فرستاد که پس از شکست او، سر از بدنش جدا کردند. مختار سر عبیدالله بن زیاد را نزد امام سجاد (ع) در مدینه فرستاد، حضرت خوشحال شد و فرمود: خدا جزای خیر به مختار دهد که خونخواهی ما نمود. مصعب بن زبیر در سال 67 هجری ب...
15 آبان 1393

اش دوغ...

دستمالی که چسبیده به سقف سلام دوستان عزیزم ارزوی خوشبختی و سلامتی براتون دارم  امروز یه کاری داشتم  و به بچه ها گفتم تا من بیام تلویزیون ببینید الان میام نادرم صبح زود رفته تهران  نبود وقتی اومدم بیرون دیدم نیستند و فرار کردن همونطور که تو عکسها می بینید این دو تا وروجک حضور ندارند  سقف و ببینید دستمال کاغذی را خیس کردند پرت کردند تو سقف و اوضاعی که تو  ظرفشوئی درست کردند به یاسمن گفتم این چه کاریه کردید یاسمن گفت با شیر و سبزی و رنگ انگشتی سیب زمینی آش دوغ درست کردیم   یکم هم بیسکویت توش ریختیم خوب شد سر رسیدم این یکی را مزه نکردن   دیگه کار از کار گذشته بود گفتم خی...
10 آبان 1393

خونه کارتونی...

این خونه کارتونی و این عکسم برا داخل کارتونه پارسا حرص من و در میورد چشمش و می بست تا عکسها خراب شه اینجا داشتند اواز می خوندند که یه دفعه پرت شدند پایین اینجا هم در حال خارج شدن بعد از افتادنشون اینجا داشتند سریال مختار تماشا می کردند سلام دوستان عزیزم ارزوی سلامتی و شادی براتون دارم  دیشب برا اتاق بچه ها یه بخاری خریدیم نمی دونید چقدر این دو تا وروجک شیطونی کردن اواز می خوندن داد و بیداد راه انداخته بودن دیونمون کردن  بس که این کارتون و اینور اونور کوبیدن پارش کردن می رفتن تو کارتون بخاری درش و می بستند اواز می خوندن خودشون...
8 آبان 1393

بدون عنوان

دختر بازیگوش... یکی بود یکی نبود توی شهر قصه ها یه دختر کوچولوی بود که با بابا و مامان و داداش کوچولوش تو یه خونه قشنگ با هم زندگی می کردند دختر کوچولو که اسمش مریم بود مریم  کلاس پیش دبستانی بود لطفا کلیک کنید ...
7 آبان 1393

و حالا قهوه...

دوستان عزیزم ارزو میکنم همیشه سالم و سلامت باشید   دیروز تو اتاق مشغول جمع و جور کردن خونه بودم  دیدم صدای گریه پارسا میاد دویدم ببینم چی شده دیدم دهنش یه چیز قهوه ای هستش و  و داد می زنه مامان دهنم داره میسوزه فکر کردم رفته فلفل گذاشته دهنش دویدم زود اب بهش دادم گفتم چی خوردی دیدم دارچین بر داشته گذاشته تو دهنش خیالم یکم راحت شد داشتن با یاسمن بازی می کردن منم گه گداری سر می زدم تا اینکه خواهرم زنگ زد مشغول حرف زدن با خواهرم بودم که وقتی اومدم اتاق دیدم بعله بازم خرابکاری گفتم اینا چیه یاسمن گفت داریم قهوه درست می کنیم گ...
6 آبان 1393

خدا بهمون خیلی رحم کرد...

سلام دوستان عزیزم ارزو می کنم که همیشه سالم و سلامت باشید دیروز اتفاق بدی افتاد  یاسمن و پارسا با باباشون  رفته بودند بیرون وسایل بخرند وقتی برگشتند پارسا اصرار کرده با موتور بریم دور بزنیم نذاشته باباش ماشین و بیاره و رفتن یه ماشین محکم کوبیده به موتور و خدا بهمون رحم کرده شیشه به چشم یاسمن نرفته فرو رفته تو  ابروهاش و تو بغل چشمش خدا می دونه اینقد استرس داشتم نبودن داشتم از دلشوره الکی می مردم چند بار زنگ زدم نادر گفت خونه مادرم هستیم نگو اون موقع یاسمن تو درمانگاه بوده  باباش می گفت خیلی خون ازش رفته بود بمیرم الاهی من پیشش نبودم اما یکی از همسایه های مادر شوهرک که با ماشین اونا تصادف کردن با یاسمن ...
3 آبان 1393

این دفعه ازمایش...

اینجا لحظه ایه که فهمیدن من دارم از کاراشون عکس می گیرم و این لبخند افتخار امیز و بهم زدن اینم اخر کار سلام دوستان عزیزم ارزو  می کنم  همیشه سالم و سلامت باشید دیروز یاسمن از مهد که اومد  مشغول نقاشی کردن بود  منم خیالم راحت که خرابکاری در کار نیست اما وقتی رفتم اتاق دیدم بله ببین چه خبره  مدادا را که تراش کرده ریخته تو اب  وقتی گفتم چکار می کنید  یاسمن گفت ازمایشه مامان  با خودم گفتم جای شکرش باقیه این دفعه معجون نبوده    یعنی الان چیا تو اون ابه هست تو این فکرا بودم که محمد پارسا  گفت (دالیم بازی م...
29 مهر 1393

قصه خواب...

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود توی شهر قصه ها یه دختر کوچولو بود که اسمش مینا بود مینا یه دادش کوچولو داشت که اسمش علی بود علی و مینا بچه های شیطونی بودند که همش دوست داشتند بازی کنند و نخوابندکلیک کنید ...
26 مهر 1393

یه روز قشنگ...

سلام دوستان عزیزم ارزو می کنم خوش و خرم و سلامت باشید امروز صبح رفتیم امامزاده مبرقع فرزند بلا فصل امام جواد (ع) هستند حرمش خیلی باصفاست   امروز کتابی که راجبه این مکان مقدس بود و می خوندم نوشته بود امام زاده موسی مبرقع چون برقع به صورت می زدند معروف به  لقب مبرقع  شده اند  ایشان از همسر دوم امام جواد  هستند چون همسر اول ایشان خواهرزاده مامون بود و چون نازا بود  یه همسر دیگه بر گزیدند که از شهر بین افریقای جنوبی و اندلس امده بودند بسیار زیبا و باکمال بودند و باتقوا جوری که از زنان بهشتی محسوب می شوند از ایشان دو فرزند پسر امام هادی (ع) و امام زاده موسی مبرقع به دنیا...
25 مهر 1393