یاسمن یاسمن ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره
محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

فرشته های ناز زندگی ما

پارسا همین چند لحظه پیش

اینجا سرش شامپویی سلام دوستانم عزیزم چند دقیقه پیش اومدم بشینم اینجا ببینم چه خبره  دیدم یاسمن بدو بدو اومد مامان پارسا سرش شامپو زده تا برم بیرون ببینم چی شده فرار کرده بود رفتم دیدم تو اشپزخونه ایستاده می گه (می دام تلم و بشولم) می خوام سرم و بشورم بعد که گفتم چرا این کارو کردی گفت می کاستم دیله هاتو دل الم(می خواستم تیله هاش و در ارم)سرش و شستم بیچارم کرد (بته دیده تقد می تولی استه اودم) بسه دیگه چقد می شوری خسته شدم(و...چاشنی کاراش لقد و... اومدم براش لباس ببرم دیدم به یاسمن می گه(ادی عیب نداله وتی مامان لفت اقاق میلیم تل تولم  می تولیم)عیب نداره ابجی وقتی مامان رفت اتاق می ریم سر تورم می شوریم اینم یکی دیگه&nbs...
18 خرداد 1393

دوچرخه دیده بودم اما یه چرخه...

  دوچرخه ديده بودم ... سه چرخه هم ديدم ... چهار چرخه هم ديدم ... اما هيچ وقت نميدونستم که يک چرخه هم وجود داره!!! به چشماي معصومش دقت کردي؟ مي ترسه همون يه چرخه رو هم ازش بگيرن. گاهي وقت بايد دردت بيايد تا بفهمي درد چيست !!؟؟ عزیزای دلم یاسمن جونم محمد پارسای عزیزم این عکس و تو وبتون گذاشتم که در اینده این جور ادمهارا هم به یادداشته باشید ...
18 خرداد 1393

سلام ما اومدیم...

یاسمن و پارسا بهمراه پسر عموشون علی و دختر عموشون فاطمه این استخر بیچاره پر سنگ شد بس که این دو تا وروجک اینجاسنگ انداختند داره با تعجب نگاه قلیون می کنه یکی از همراهانمون داشت قلیون می کشید دیدم پارسام داره اداش و در میاره یاسمن در حال بازی که اصلا رضایت نمی داد بیاد خونه پارسا بهمراه پسر عمش مبین کوچولو در حال پرتاب سنگ عجیب لذت می بردند از این کار یه اسب اونجا بود ازش عکس گرفتیم یاسمن و امیر محمد بهمراه یاسمن سلام دوستان عزیزم امیدوارم حالتون خوب باشه به خوشی و سلامتی در کنار خانواده های...
17 خرداد 1393
1286 12 19 ادامه مطلب

کلاه تابستونی

محمد پارسا وایستد بهش گفتم نگاه مامان کن گفت نه منم متله ادی(منم متل ابجی) سلام دوستان عزیزم دیشب  رفتیم برا بچه ها کلاه بخریم تابستونی که افتاب نسوزوندشون اینا را انتخاب کردند البته برا یاسمن یکی دیگه خریدم  پارسا یه کلاه سرمه ای برداشته بود می گفت کلاه بن تنیه اما گفتیم گرما را بخودش می گیره این قرمزه را براش خریدیم یه دفعه اومدنی کلاه را پرت کرد وسط خیابون می گفت نمی دام(نمی خوام)رفتم اوردمش  خواستم ببرم پس بدم همون رنگی که دوست داشت بخرم دیدم مغازه بستس  دیگه چاره ای نبود بهش هر چی گفتم سفت و سخت گفت نمی دام گفتم باشه بزار بدم به این نی نیه گفتم الان می گه...
14 خرداد 1393

امروز ما...

سلام دوستان عزیزم ما امروز نرفتیم موند برا فردا بعد اظهر مسئول اون دهکده گفتند فردا اگه بریم سه تا سوئیت بهمون می دند ما هم تعدادمون زیاده موندیم برا فردا بعداظهر از یه طرفم خوب شد دیشب ساعت سه بود دیدم یاسمن داره صدام می کنه بلند که شدم دوید تو دستشوی وای چه اوضاعی شده بود هر چی شب خورده بود بالا اورده بود خیلی ترسیدم طفلک همشم دل درد داشت دلش و بستم کمی متو کلرو پرامید بهش دادم بهتر شد خوابید صبح که بیدار شد دیگه خدا را شکر حالش خوب بود یه یه ساعت بعد بیرون رویش زیاد شد وای اسهال حالا چکار کنم دویدم عرق اترج اوردم دادم بهش دو سه لیوان که خورد دیگه اونم خوب شد تا ظهر که نادر اومد و بردش دکتر داشتم با تلفن حرف می زدم دیدم پارسا بطری عرق اتر...
13 خرداد 1393

سلام دوستان گلم ما اومدیم...

یاسمن و پسر عمو شیطونش امیر محمد که تولدش بود از این پسرخاله ها این دو تا ورجک من بد جوری الگو می گیرند     حالا نوبت پارساست که بره بالا اینم یاسمن خدای اون بار اصلا کاری به اینجاها نداشتند اینم پسر نازم که هر چی صداش کردم نگاه دوربین کرد می گفت حوتله ندالم(حوصله ندارم) سلام دوستان عزیزم ممنونم از محبتتون که بهمون سر زدید و این دو سه روزه جویای حالمون بودید ممنونم از محبتهاتون  اسم نبردم که اسم کسی را جا ندازم دوستتون دارم و امیدوارم بتونم  محبتهاتون را جبران کنم و اما این دو سه روزه محمد پارسا فقط اون روز تب کر...
12 خرداد 1393

پسر خیاری...

سلام دوستان عزیزم اومدم بگم که مشغول سر زدن به همتون هستم الان  به چند نفر  سر زدم بقیه هم کم کم میام این دوروزه کمی گرفتار بودم محمد پارسا یه دفعه تب کرد خیلی نگران شدم چند بار اومدم ببرمش دکتر یه جوری دلم نبود استخاره کردم خیلی بد اومد اما پارسا همچنان تب داشت یکم خاکشیر بهش دادم که پارسا می گفت ماهی دالم می خولم (ماهی دارم می خورم)نهنگ میشد و دهنش و باز می کرد و می خورد اما تبش قطع نشد دارو هم می دام تا اینکه تو یه جا دیده بودم برا پایین اوردن تب از سرکه و اب استفاده کنید و پاشویه کنید همین کار و کردم کمی تبش اومد پایین بعد راجبه این که خیار کف پای بچه بزاری تبش پایین میاد همین کارو کردم  خودش می گفت (من پسله خیالی شدم...
10 خرداد 1393

و بازم...

یاسمن داد می زد ای بدو قهوه دارم پارسا قهر کرده قاشق می خواد به یاسمن دستور می ده بره قاشق بیاره هنوز منتظره در حال اعتراض اهان بلاخره به دستش رسید دو تای سخت مشغولند پارسا معجون درست می کنه یاسمن قهوه یاسمن می گفت من دارم قهوه درست می کنم با اب گردو پارسا حس گرفته بود می گفت من دالم مدون دولوسد می تونم(من دارم معجون درست می کنم) سلام دوستان عزیزم امیدوارم در کنار خانواده هاتون شاد و سلامت باشید عکسهای بالا یه نمونه دیگه از خرابکاری این دو تا وروجکه           ...
9 خرداد 1393

سید محمد پارسا جونم تولدت مبارک

تولدت مبارک عزیزم خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت فرشته آس مانی  پارسای عزیزم  س الرو ز  زمینی شدنت مبارک . http://parsavorojak.niniweblog.com / ...
8 خرداد 1393