امروز ما...
سلام دوستان عزیزم ما امروز نرفتیم موند برا فردا بعد اظهر مسئول اون دهکده گفتند فردا اگه بریم سه تا سوئیت بهمون می دند ما هم تعدادمون زیاده موندیم برا فردا بعداظهر از یه طرفم خوب شد دیشب ساعت سه بود دیدم یاسمن داره صدام می کنه بلند که شدم دوید تو دستشوی وای چه اوضاعی شده بود هر چی شب خورده بود بالا اورده بود خیلی ترسیدم طفلک همشم دل درد داشت دلش و بستم کمی متو کلرو پرامید بهش دادم بهتر شد خوابید صبح که بیدار شد دیگه خدا را شکر حالش خوب بود یه یه ساعت بعد بیرون رویش زیاد شد وای اسهال حالا چکار کنم دویدم عرق اترج اوردم دادم بهش دو سه لیوان که خورد دیگه اونم خوب شد تا ظهر که نادر اومد و بردش دکتر داشتم با تلفن حرف می زدم دیدم پارسا بطری عرق اترج و برداشته خالی کرده تو لیوان داره می خوره دویدم از دستش کردم گرفتم بماند که چند تا لقد نثارم کرد تا یاسمن و باباش اومدند دکتر گفته بود سردیش شده باید غذاهای گرم بخوره و چند تا قرص داده بود که الان خورده و خوابیده خدا را شکر حالشم خوب بود
این همون بطریس که خالیش کرده
دیشب دیدم پارسا مداد رنگیهاش و داره می کنه تو پلاستیک مای بیبیش هی میگه تولد تولد تولدت مبارک یاسمنم تشویق کرد تا بیاد پیشش و تولد بگیرن بیچاره پلاستیک و سوراخ سوراخش کردنتا شمع تولداشون و (مداد رنگیهاشون)را توش فرو کردند