یاسمن یاسمن ، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

فرشته های ناز زندگی ما

یه روز به یاد موندنی...

این گلهای قشنگ هم تقدیم به شما دوستان گل یاسمن خسته بود   سلام دوستان عزیزم ارزوی سلامتی براتون دارم امروز صبح رفتیم بیرون هوا عالی بود ما هم از این موقعیت استفاده کردیم خیلی خوب بود یه روز قشنگ و به یاد موندنی محمد پارسا با خالش بازی می کرد و کلی خوشحال بود یاسمن هم با پسر خاله ها که البته تو عکس نیستند چون تو این لحظه اینجا نبودند یاسمن خسته شده نشسته بود . دیروز داشتم با پارسا و یاسمن می رفتم بیرون پارسا اذیت می کرد موقع لباس پوشیدن منم گفتم محمد پارسا خیلی اذیتم کردی منم دیگه هیچی برات نمی خرم گفت(به بابا می دم بخله) گفتم به بابا می گم هیچی برات نخره گفت (باته منم می دم از اون تامپو...
6 دی 1393

دوست عزیز وبلاگیمون...

سلام دوستان عزیزم ارزوی سلامتی براتون دارم امروز رفته بودیم  مغازه  اونجا یه خانم دیدم صدام می کنه وقتی برگشتم خانمه گفت شما مامان یاسمن و محمد پارسا هستید فرشته های ناز شوکه  شده بودم یعنی کی بود گفتند من مامان امیر حسین هستم تازه فهمیدم این خانم با اون چهره مهربونش مامان امیر حسین جان هستند طبق معمول هول کردم و خجالت و نفهمیدم چی می گم بعد که داشتند می رفتند از پشت امیر حسین عزیزم و دیدم دلم می خواست بغلش کنم بوسش کنم فکرشم نمی کردم اینقد کوچولو باشه فکر می کردم قدش بلند تر باشه دستش د تو دست بابا بود و منم نتونستم برم ببینمش بعدم اینقد غصه خوردم کاش موقعیت بهتری بود و میشد بیشتر ببینمشون هم اینکه نمی دونستم امی...
4 دی 1393

عزیزم تولدت مبارک...

امروز خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت فرشته آسمانی فاطمه   عزیزم  سالروز  زمینی شدنت مبارک . فاطمه عزیزم تولدت مبارک ...
4 دی 1393

یه روز به یاد موندنی...

سلام دوستان عزیزم ارزوی سلامتی همراه با خوشی و خوشبختی براتون دارم الان که دارم می نویسم اینقد هیجان زده ام و خوشحالم که خدا می دونه امروز دعوت بودیم برا مهمونی دختر عمه ام که از مکه اومده بودند خیلی روز قشنگی بود اونجا یه دختر خانم خوشگل و نازی بود که وقتی نگاش می کردم وای ماشالاه خدا هر چی زیبای بود تو چهره این دختر نقاشی کرده بود دختر زیبای که همش در حال لبخند زدن بود   اینقد با عشق نگاهمون می کرد که من به خواهرم گفتم بابا این دختره بد جوری نگاهمون می کنه همون موقع دختره اومد پیشمون و شروع کرد به حرف زدن که تازه فهمیدم کر و لاله گریم گرفته بودوای خدا دختر به این زیبای اندام به این قشنگی که مثل شاهزاده خانمها می مونه چ...
2 دی 1393

این پسر شیطون من...

اینجا داشت می گفت (تون ته  دوت دالم) ببین چه دو دستی چتر و چسبیده سلام دوستان عزیزم ارزوی سلامتی براتون دارم امیدوارم خوش و سلامت باشید دیروز مشغول  کارام بودم  اومدم دیدم پارسا این بلا را سر خونه اورده طبق معمول وقتی بهش گفتم چرا روزنامه را پاره کردی جواب داد(تونته دوت داتم)  وقتی خواستیم بریم  دنبال یاسمن هوا افتابی افتابی پارسا گیر داد چتر و با خودش بیاره هر چی گفتم لا اقل بازش نکن گوش نکرد  همچین دو دستی چسبیده بود که  مبادا از دستش بگیرم دیروز ظهر یاسمن و نادر و پارسا خوابیده بودند منم داشتم بافتنی می بافتم دیدم ساعت 5 شده هنوز خوابند یاسمن یه د...
27 آذر 1393

یکی از روزها...

  اسرای کربلا این ماکتی از حضرت اباالفضل بود این همون ماکته که پارسا می پرسید (تکل تیه) سلام دوستان عزیزم ارزو می کنم سالم و سلامت باشید دیروز رفتیم یه قسمتی از شهر اونجا صحنه از اسیرای کربلا  را به تصویر کشیده بودند خیلی غم انگیز بود  احساس کردم پارسا می ترسه هوا هم سرد بود زود برگشتیم به ماکتی که از شمر بود نگاه می کرد و همش  می گفت(این تکل تیه) این شکل کیه اینقد می ترسیدم بگه تکل مامانه اخه این بچه من و شکل همه چیز می بینه جز مامان ...
25 آذر 1393

دکمه کوچولو...

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدا هیچکس نبودتو یه شهر قشنگ تو یه خونه قشنگ یه دختر کوچولو بودکه اسمش مریم بود  مریم  خیلی دختر خوب و منظمی بود اینجالطفا کلیک کنید ...
22 آذر 1393

دختر و پسر قشنگم...

سلام دوستان عزیزم ارزوی سلامتی براتون دارم  این روزا دوربینم کمی مشگل پیدا کرده   دادیم برا تعمیر ایشالاه پس فردا تحویل می گیرم و حتما عکسهای جدید از بچه ها می زارم این روزا یاسمن قشنگم عاقلتر شده شب که میشه خونه را قشنگ جمع می کنه و مرتب که شد می خوابه والبته این مرتب کردن خونه فقط مختص شبهاست روزا خیلی کار به کار خونه نداره  دیروز دیدم دارن با هم حرف می زنند یاسمن به پارسا می گفت داداشی خونه را بهم نریز باشه بذار خونه مرتب باشه اخه یه وقت مهمون میاد پارسا هم گوش میداد و هر چی می گفت میگفت (باته)یاسمن همینطور جوگیر یه ریز  داشت حرف می زد یه دفعه پارسا داد زد(ته قد حلف میدنی دو تل کلم تر تود مده تو مامانی که ...
22 آذر 1393