یاسمن یاسمن ، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره
محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

فرشته های ناز زندگی ما

یه سفر خوب و به یاد ماندنی...

اینجا یاسمن و پارسا داشتند رو شنها سر می خوردند پارسا داشت می رفت بالاو ترسش ریخته بود اینجا داشتند با پسر عمشون و بابا سر می خوردند پارسا در حال شن نوردی یاسمن روز شتر برف میومد و کلی ذوق داشتیم خونه های قدیمی پایین دروازه شهر اینم یه خونه قدیمی اینم داخل حصار ی که شهر توش بود اینم همون خونه که در بیرون  ببینید و میاد وصل میشه به پله ها و از اونجا به حیاط سلام دوستان عزیزم آرزوی روزهای  پر از شادی و سلامتی براتون دارم امیدوارم ایام عید را به سلامتی و خوشی سپری ک...
9 فروردين 1394

سال نو مبارک...

این سفره هفت سین 93 . با خوبی ها و بدیها و هر انچه بود برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد،                             برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد،              سالی دیگر گذشت            اروزهایتان   بهاری و بهارتان جاودانه باد دوستان عزیزم   سلام دوستان عزیزم ارزوی سلامتی براتون دارم و یه خسته نباشید به مامانای گل که این روزا در گیر خونه و ...
25 اسفند 1393

سال نو مبارک...

  سلام دوستان گلم ارزوی سلامتی براتون دارم این روزا سخت درگیر کارای خونه بودم و هستم البته میام اینجا اما سریع می رم سراغ کارها الان که ساعت 2:30 دقیقه نصف شبه بعد از دیدن فیلم خورشید و ماه اومدم اینجا تقریبا تمام کارای عید انجام شده فقط مونده شیشه ها که اونم کار من نیست اونا دیگه کار نادره که اگه وقت کرد بره سراغش اگه نه که اون کارم دست خودم و می بوسه خدا را شکر بچه ها هم حالشون خوبه و مشغول شیطنت و شلوغ بازی و کار درست کردن برا من تو این هاگیر و اگیر سرم که خلوت بشه میام به همه سر می زنم ما که برنامه ای برا عید نداریم و همینجا تو شهر خودمون جا خشک کردیم البته فعلا برنامه ای نیست یو هو کار خدا را چی دیدی شاید  رفتیم...
22 اسفند 1393

قصه گنجیشک کوچولو تنبل...

یکی بود یکی نبود توی شهر قصه ها یه مامان گل و مهربونی بود که یه پسر کوچولو داشت که اسمش علی کوچولو بود مامان علی کوچولو هرشب براش قصه می گفت تا خوابش ببره یه شب علی کوچولو به مامان جون گفت : قصه پرندهرا بهم بگو... لطفااینجا کلیک کنید ...
20 اسفند 1393

یه روز قشنگ...

سلام دوستان عزیزم ارزومی کنم همیشه خوش و خرم و سلامت باشید امروز صبح رفتیم بیرون تا برا محمد پارسا یه شلوار بخریم و بلاخره  خریدیم موقع بر گشت رفتیم امامزاده شاه سید علی که از نوادگان حضرت ابوالفضل العباس هستند خیلی حرم با صفای دارند رفتیم اونجا  نماز خوندیم و اونجا چند تا عکس از بچه ها گرفتم یه دختر کوچولو بود که شکلات پخش می کرد طفلک دختره پلاستیک  شکلات و اورد جلوی دو تا پیرزن اگه بدونید انگار اون دو تا از قحطی اومده بودند بیچاره دختره چشماش هفت تا شد گفت ببخشید می خوام به همه بدم   گفتند باشه صبر کن ول کنم نبودند یاسمن و پارسا هم داش...
15 اسفند 1393
1225 10 18 ادامه مطلب

عزیزای دلم...

سلام دوستان عزیزم ارزوی شادی و سلامتی براتون دارم  امشب شب تولد دختر خوشگلمه عزیز دلم تولدت و یه بار دیگه بهت تبریک می گم  و دوستت دارم قد تمام دنیا هم خودت و هم داداش نازت و دیروز با بچه ها بیرون بودیم یه پیرمرده هست یه طوطی بزرگ داره می زاره بیرون قفسش می شینه بچه ها با دقت نگاش می کردن داشت تخمه می خورد پارسا گفت (ادی این طوطیه ملده  قبیه الان ادا می خوله می له تمه ملغ می داله)ابجی  این طوطیه مرده  قویه الان غذا ش و می خوره می ره تخم مرغ می زاره تو شوک حرفش بودم پیرمرده هم داشت بهش می خندید دیدم یاسمن بهش...
11 اسفند 1393