یاسمن یاسمن ، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره
محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

فرشته های ناز زندگی ما

اندر احوالات یاسمن وپارسا

1392/6/4 18:26
نویسنده : بابا و مامان
390 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان عزیزمقلباومدم امروز کمی راجب یاسمن ومحمد پارسا بنویسم لبخندکه چه شیطونهای شدند این دوتا اول کمی راجبه یاسمن که حسابی احساس بزرگی می کنه و همش در حال امرو نهی پارساست عینکنه اینکه پارسا هم گوش می کنهزباندیروز دیدم داره به پارسا میگه ببین پارسا تو باید به حرف من ومامان گوش کنی ما بزرگتریم مثلا داری چیزی می خوری من گفتتم به منم بده زود بدی اما یادت باشه هیچوقت از ابجی خوراکی نگیریتعجبنیشخندیه دفعه دیدم داره با جیغ و دادمیاد اتاق گفتم چیه مامان چرا داد می زنی می گفت مامان پارسا می خواد من و بزنه دیدم با کنترل تلویزیون افتاده دنبالشخندهمگه  می شد از دستش بگیری به زور از دستش گرفتملبخنداین شیطون بلا مثل طوطی هر چی می گی تکرار می کنه اما حرف نمی زنه هر وقت لازم باشه حرف می زنه بهمین خاطر وقتی ساکت گوش می ده یاسمن فکر می کنه حرفش و قبول کرده اما یه دفعه می افته دنبالشخندهاز شیطونیای این پارسا هر چی بگم کم گفتم با یاسمن مشغول بازی میشه یه دفعه همه چیز و می ریزه به هم با قلدری تمام بیچاره یاسمن فقط داد می زنه وگریه میکنه گریه

این بلا هم قیافش اونوقت دیدن داره که داره لبخند می زنه از خود راضیطفلی یاسمن و لباسش و امروز از پشت بستنی مالیده بود یاسمن با گریهگریه اومد مامان پارسا را ببین دیدم بیچاره یاسمن لباسش سرش پر شده بردمش حمام دیدم زودتر ازیاسمن رفته تو حمومتعجباما با تمام این اوصاف خیلیم مهربونه راه به راه یاسمن ومنوبابایش و بوس می کنه ماچ اما این دوتا بلا وقتی با هم خوبند  خرابکاریاشون شروع میشه جالبه هر دوشون خیلیم با هم همکاری می کنندماچاگر پارسا بازی را به هم نزنه ساعتها با هم بازی می کنند خیلی دوستانهماچ

یاسمن هم رفتارش دلسوزانست اما یه وقتهای لج درار میشهکلافهشایدم انتظار من زیادیه این پارسا شیطون یه دفعه  وسیله ای از یاسمن بر می داره و فرار میکنه یاسمن هم با داد میاد گریهمامان بازم من یه چیزی دستم گرفتم یواشکی اومد ور داشت در رفت این جور موفع ها اینقد قیافه پارسا با مزه میشهخندهماچهر چی می گم یاسمن جان داد نزن  اروم ازش  بگیر بهت بر می گردونه فایده نداره نهایتا منجر به جنگ ودعوا میشهعصبانیهمین حالا داره من و حرص میدهکلافه یاسمن بیدار شد می گم مامان ندو تو اتاق داداش بیدار میشه انگار با  یاسمن نیستی به کار خودش ادامه میدهنگران  یکساعت پیش داشتم می خوابیدم یاسمن بعد از قصه خوابید اما این پارسا من وبیچاره کرد اینقد بهم زد تا بیدار شدم تا میومد خوابم ببره یه لقد نثارم می کرد اخرش بیدار شدم به زور بغلش کردم تا گذاشتم روپام خوابید حالا ببینید چقد خسته بودهخواب     بای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (28)

مامان بردیا
4 شهریور 92 19:35
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااام
سلاااااااااام
سلاااااام
سلاااام
سلاام
سلام
.♥
.♥
..♥
...♥
....♥
.....♥آپم بهم سر بزني خوشحالم مي‌كني
......♥......................♥...♥
..........♥.............♥............♥
..............♥.....♥...................♥
...................♥.....................♥
................♥......♥..............♥
..............♥.............♥....♥
.............♥
...........♥منتظرتم
.........♥
......♥
....♥

سلام عزیزم اومدم
مامان محمد معین
4 شهریور 92 23:44
خوب همیشه اینجوریه دیگه مامانی, کوچولوها به بچه های بزرگتر از خودشون زور میگن
حالا این پارسا خان ما هم داره به یاسمن خانوم زور میگه هیشکی هم حریفش نیست
ولی خیلی خوبه که دوتا بچه دارین و با هم بازی میکنن و حوصلشون سر نمیره تو خونه



بله عزیزم درست می گید همین که با هم هستند خیلی خوبه
مامان ترنم
5 شهریور 92 10:35
بچه پشت سر هم يه مزيتهايي داره و هم يه معايبي. البته به نظر من مزيت‌ها بيشتره . چون بزرگ كه مي‌شن با وجود فاصله سني كم با هم بيشتر تفاهم دارن و به درد هم مي‌خورن. فقط كمي سخته بزرگ كردنشون كه البته با حوصله و درايت شما فكر كنم خيلي هم سخت نباشه.


بله عزیزم همینطوره کمی سخته اما حوصله می خواد تا توبزرگی نتیجه خوبش را دید ممنونم از اینکه پیشمون اومدید
مامان کمیل و کیان
5 شهریور 92 13:07
سلام
عکس خیلی نازی شده فقط دعا می کنم خدا بهتون صبر بده


سلام ممنونم عزیزم
مامان حسنا
5 شهریور 92 13:26
واقعا خوبه که دوتا بچه پشت سرهم دارید...
البته هم سخته هم خوبه


درسته عزیزم اما خوبه که با هم بزرگ میشند
maman taraneh
5 شهریور 92 16:30
ای داد بازم معرفت من ها شما پاک منو فراموش کردید نه ؟منم خدا یه نی نی دیگه بهم داده .............


سلام عزیزم خوبید به خدا فراموشتون نکردم دیگه بعد از حذف وبلاگمون نتونستم پیداتون کنم هر ترانهای که دیدم سراغش رفتم ترانه خودم نبود مامان پس چرا برام ادرس نزاشتی الاهی مبارکه خواهش میکنم برام ادرس بزارید خیلی دلم برا ترانه خوشگلم تنگ شده
مامان ساجده
5 شهریور 92 18:20
چه فضولیایی میکنن این دو تا شیطون آدم اینجور مواقعی هم حرصش میگیره هم خندش میگیره
ما یه دونه داریم یسره شیطونی میکنه شما دیگه دوتا فضولیاشونم دوبرابر ولی خودمونم با همین فضولیا مشغولیم دیگه

بله مامان جون من که زیادی مشغولم
مامان آوا
5 شهریور 92 18:30
جیگر این دو تا فرشته


ممنونم خاله مهربونم
سمیه
5 شهریور 92 19:40
ای جانم!
یاسمن بلا پارسای شیطون
ماشالله ان پارسا هر روز قیافش عوض می شه و خوشگلتر می شه
اون یکی هم که خانمیه برا خودش
هزلر ماشالله به جونشون!


ممنونم خاله مهربونم
مامان درسا
6 شهریور 92 2:22



ممنون خاله مهربونم
مامان موژان جون
6 شهریور 92 12:01
وای وای وای امان از زور گویی این وروجکا
یه بوس دیگه برای دخملی ناناز


ممنون خاله جون
سارا مامان محمدرضا
6 شهریور 92 12:47
بچه های نازی دارید. خدا واستون حفظشون کنه. ممنون که به ما سر زدید. من با اجازه شما لینکتون میکنم. شمام اگه دوست داشتید ما رو لینک کنید و بهمون سر بزنید خوشحال میشیم.


مامان من شما را لینگ کردم قبلا وممنونم
مامانی کسرا
6 شهریور 92 16:30
داشتم این مصلب میخوندم سیب زمینیام سوختن
حالا عب نداره
چقدر این دوتا با مزه ان ماشالله شون باشه خدا حفظشون کنه


وای مامان ببخشید ممنونم عزیزم
آبجی حنانه
7 شهریور 92 10:34
وااااای چه قدر این دوتا بانمکن
خدا حفظشون کنه


ممنونم عزیزم
مامان عرفان
7 شهریور 92 11:51
واي چه ماجراهايي داريد شما .
طوطي


ای خاله جون این حالا یه گوششه
خاله کمیل و کیان
7 شهریور 92 14:22
وای کلی خندیدم


کاش اینجا بودی خاله می دیدی چه حرصی ازت در میاد
مامی یلدا وسروش
7 شهریور 92 14:22
الهی قربون این دخترک بشم من که احساس بزرگی بهش دس میده. آخ چه حس قشنگیه آدم یه خواهر و برادر کوچیکتر داشته باشه همش بهش امر و نهی کنه


خدا نکنه ممنونم خاله جونم
خاله کمیل و کیان
7 شهریور 92 14:23
الهی یاسمن طفلی منم فک کردم پارسا به حرفش گوش داده اما نگو بعد با کنترل افتاده دنبالشاز دست شما دوتا وروجکا


بله خاله جون همین یه ساعت پیش با چوب محکم زد توسر باباش اینطور پسریه پارسا الان هم خوابه
خاله کمیل و کیان
7 شهریور 92 14:23
فدای دوتاتون خاله خیلی دوستون داره


ممنونم خاله جون ما هم دوست داریموخوشحالیم که بر گشتید
مامانی اترین
7 شهریور 92 17:03
عزیـــــــــــــــــــــــــــزم
خدا حفظشون کنه



ممنونم خاله جون
بابابزرگ ارسطو
7 شهریور 92 17:53
به به چقدر بزرگ شده ياسمن جون راست ميگه خووو
محمد پارسا جون هم بايد گوش به حرف بزرگترا بده



بله پدر بزرگ مهربون اگه گوش بده که نمیده ممنونم که به وبلاگمون سر می زنید
☆ یاسمین ☆
8 شهریور 92 12:27
امان از دست این پسرای شیطون بلا،اگه ده سال هم کوچکتر از خواهرشون باشن ولی بازم قلدری میکنن البته مردن دیگه،نمیشه کاریش کرد
ولی پارسای خاله ماهه، با خواهرش شوخی میکنه مگه نه عزیزم
جیگر یاسمنو



ممنونم خاله جون بله دیگه خاله ادم از مهربوناش باشه طرفداریشم می کنه
آبجی حنانه
8 شهریور 92 19:13
حسنا این عکسو دیده میگه یاسمن چه قدر شبیه دوست منه
منم بهش گفتم بله دیگه یاسمن جون دوست وبلاگی شماست عزیزم



فدات بشم نازی خانم
مامان طاها
9 شهریور 92 9:26
چقدر این دو تا شیرینن.
هم خودشون هم کاراشون.
مامانی قدر این لذت ها رو بدون ثبتشون کن تو ذهنت که دیگه تکرار نمیشن.


ممنونم خاله جون چشم حتما
مامان نازنین زهرا و یاسمین
10 شهریور 92 8:45
وای که چقدر شبیه نازنین زهرا و یاسمین من رفتار میکنن البته یاسی فعلا بله قربان گوی آبجی هست تا بزرگ بشه ببینیم چی میشه

الاهی فداش بشم من این نازی خانم ناز با اون ابجی ناز نازیش

مامان حنانه زهرا
10 شهریور 92 15:29
خیلی بامزن


بله دیگه
❤دو نیمه قلبم❤
11 شهریور 92 14:27
امان از دست این خواهر و برادر شیطوناون لحظه جالب بود که میگفت خوراکی هاتو به من بدهو اون که با کنترل افتاد دنبالش
خدا حفظشون کنه


ممنونم عزیز دلم
مهرنوش
13 شهریور 92 15:03
خدا حفظشون کنه. ایشالا همیشه شاد باشن.


ممنونم خاله جون