اندر احوالات یاسمن وپارسا
سلام دوستان عزیزماومدم امروز کمی راجب یاسمن ومحمد پارسا بنویسم که چه شیطونهای شدند این دوتا اول کمی راجبه یاسمن که حسابی احساس بزرگی می کنه و همش در حال امرو نهی پارساست نه اینکه پارسا هم گوش می کنهدیروز دیدم داره به پارسا میگه ببین پارسا تو باید به حرف من ومامان گوش کنی ما بزرگتریم مثلا داری چیزی می خوری من گفتتم به منم بده زود بدی اما یادت باشه هیچوقت از ابجی خوراکی نگیرییه دفعه دیدم داره با جیغ و دادمیاد اتاق گفتم چیه مامان چرا داد می زنی می گفت مامان پارسا می خواد من و بزنه دیدم با کنترل تلویزیون افتاده دنبالشمگه می شد از دستش بگیری به زور از دستش گرفتماین شیطون بلا مثل طوطی هر چی می گی تکرار می کنه اما حرف نمی زنه هر وقت لازم باشه حرف می زنه بهمین خاطر وقتی ساکت گوش می ده یاسمن فکر می کنه حرفش و قبول کرده اما یه دفعه می افته دنبالشاز شیطونیای این پارسا هر چی بگم کم گفتم با یاسمن مشغول بازی میشه یه دفعه همه چیز و می ریزه به هم با قلدری تمام بیچاره یاسمن فقط داد می زنه وگریه میکنه
این بلا هم قیافش اونوقت دیدن داره که داره لبخند می زنه طفلی یاسمن و لباسش و امروز از پشت بستنی مالیده بود یاسمن با گریه اومد مامان پارسا را ببین دیدم بیچاره یاسمن لباسش سرش پر شده بردمش حمام دیدم زودتر ازیاسمن رفته تو حموماما با تمام این اوصاف خیلیم مهربونه راه به راه یاسمن ومنوبابایش و بوس می کنه اما این دوتا بلا وقتی با هم خوبند خرابکاریاشون شروع میشه جالبه هر دوشون خیلیم با هم همکاری می کننداگر پارسا بازی را به هم نزنه ساعتها با هم بازی می کنند خیلی دوستانه
یاسمن هم رفتارش دلسوزانست اما یه وقتهای لج درار میشهشایدم انتظار من زیادیه این پارسا شیطون یه دفعه وسیله ای از یاسمن بر می داره و فرار میکنه یاسمن هم با داد میاد مامان بازم من یه چیزی دستم گرفتم یواشکی اومد ور داشت در رفت این جور موفع ها اینقد قیافه پارسا با مزه میشههر چی می گم یاسمن جان داد نزن اروم ازش بگیر بهت بر می گردونه فایده نداره نهایتا منجر به جنگ ودعوا میشههمین حالا داره من و حرص میده یاسمن بیدار شد می گم مامان ندو تو اتاق داداش بیدار میشه انگار با یاسمن نیستی به کار خودش ادامه میده یکساعت پیش داشتم می خوابیدم یاسمن بعد از قصه خوابید اما این پارسا من وبیچاره کرد اینقد بهم زد تا بیدار شدم تا میومد خوابم ببره یه لقد نثارم می کرد اخرش بیدار شدم به زور بغلش کردم تا گذاشتم روپام خوابید حالا ببینید چقد خسته بوده