یاسمن یاسمن ، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

فرشته های ناز زندگی ما

وای خدا بهمون دوباره رحم کرد

1392/3/13 14:31
نویسنده : بابا و مامان
392 بازدید
اشتراک گذاری

داشتم خونه را جارو برقی می کشیدم یه دفعه یاسمن اومد پیشم مامان یه سنگ رفته تو دماغم تعجبگفتم چطوری رفت خودش رفت داشتم می مردماسترس هر چی نگاه کردم چیزی نبود کمی خون اومده بود داغ کردم مستاصل که چکار کنم کلافهاومدم زنگ زدم نادر همش به خودم می گفتم اشتباه می کنه سوراخ دماغ به این کو چولوی محاله ته دلم غوغای بود استرسکمی مالش دادم به پایین فایده نکرد همشم به پارسا می گفت برو کنار حالم بده من و بیشتر سکته میدادگریه اومدم اتاق یه دفعه اومد مامان درش اوردم بیا ببین وای سنگ و که دیدم میخیکوب شدمتعجبخنثی کمی خونی بود اما دماغش دیگه خون نمیومدخدا بهمون خیلی رحم کرد همشم می گفت کوچولو بود خدای جای من بودید چه می کردید اینم یه عکس از همون سنگ به نظرتون کوچیکه سوالباور کنید هنوز دست و پام به حالت عادیش بر نگشته همینطور دلم می لرزه اومدم بنویسم شاید ارومتر شم استرس            بای بای

پسندها (1)

نظرات (16)

مامان محمد معین
13 خرداد 92 17:25
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااای چیکار کردی دختر؟
مامانی حتما صدقه بده
خدا رو شکر که بلا رفع شده
این بچه ها چه کارا که نمی کنن
موهای تنم سیخ شد
بازم خدا رو شکر


بله خدا را شکر من که مردم و زنده شدم
مامان پریسا
13 خرداد 92 18:32
پریسا یه بار یه اسمارتیز کرد داخل دماغش

همچین مواقعی خونسرد باش . باید بینیشو تحریک میکردی تا عطسه کنه.

خدا رو شکر به خیر گذشت


ممنون عزیزم
مامان پریسا
13 خرداد 92 18:32
راستی من هم در بازی شرکت کردم.


اومدم عزیزم
مامان موژان جون
13 خرداد 92 20:18
وای الهی عزیزم من بودم سکته میکردم عزیزم مواظب باش




چشم عزیزخاله جون]

مامان یلدا و سروش
13 خرداد 92 20:34
خانومی از این به بعد بیشتر حواست به یاسمن باشه.. بچه ها تو این سن کنجکاویشون به درجه بالا میرسه..



چشم ممنونم عزیز مهربونم
مامانی طهورا
13 خرداد 92 21:50
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای منم اینجور مواقع خیلی هول میشم و دست و پامو گم میکنم
خدا رحم کرده! خدا رو هزار مرتبه شکر!!! حتما واسه گل دخترمون صدقه بدید


ممنون خاله مهربون
مامان محمد و ساقی
13 خرداد 92 23:43
وای خدای من همین کارو ساقی چند بار با من کرد.حالتو خوووووووووووووووب درک می کنم
خیلی بده.
خدا رو شکر خودش درآورد


ممنونم وای که از دست بچه ها
مامان ریحانه جون
14 خرداد 92 1:05
الآن خوبی یاسمن جون...
به خیر گذشت... خدایا همه این بچه های پاک و معصوم رو به خودت می سپاریم؛ خودت حفظشون کن...
بعد از مدت ها اومدم به شما سر زدم که این خبر وحشتناک رو خوندم و شوکه شدم... ببخشید که دیر اومدیم... ولی همیشه با شما هستیم... دوستتون داریم خیلی زیاد...


ممنونم که اومدید خیلی خوشحال شدم عزیزم منم خیلی دوستتون دارم عزیزم
☆ یاسمین ☆
14 خرداد 92 9:31
یاسمین بکبار هستهء آلبالو کرده بود تو بینیش. فلفل گرفتم جلوی بینیش، انقد عطسه کرد تا بالاخره در اومد.
ولی این سنگه خیلی بزرگه
امان از دست این وروجکامامانی صدقه بده


چشم عزیزم وای از دست این وروجکا
rasta
14 خرداد 92 23:24
یا ابولفضل به حق چیزای نادیده و نشنیده ، خدا رحم کرد.....


ممنونم عزیزم منم این طور فکر می کردم اما مثل اینکه خیلی از مادرا این و تجربه کردند
مامان دو بهونه قشنگ برای زندگی
15 خرداد 92 0:32
مامانی تو رو خدا خیلی حواست به بچه ها باشه ماشاالله یاسمین جون مثل پسر بچه ها شیطنت داره


به خدا مواظبشونم کاراشون زیر نظر دارم اما بازم کارشون و می کنند دیگه
FARIBA
15 خرداد 92 2:44
واااااااااااااااای خدای من چه جوری رفته تو بینی اش؟ چه جوری درش اورده؟
وای خدای بزرگ شکرت...شکرت.....شکر


اینم از کارای که منم سر ازش در نمیارم
مامانی درسا
15 خرداد 92 4:11
ای وای چه کردی دخترم ...... الهی بگردم مامانی چی کشیدی ....... وای که اگه به جای دو تا چهار جشم هم داشتیم این وروجکا کار خودشونو میکردن ...... خداروشکر به خیر گذشت


ممنونم خاله عزیزم این وروجک تمام کاراش مثل پسراست
مامان طاها
18 خرداد 92 8:22
خدا رو شکر که به خیر گذشته.


ممنونم عزیزم
مامان عرفان
29 خرداد 92 10:20
عزيزم پس يه جورايي هم درديم . چند پست قبل مطلبي دارم با عنوان بالاتر از خطر حتما بيا و بخونش عزيزم . امان از دست اين شيطون و بلاها.

حتما الان میام عزیزم


مامان کمیل و کیان
21 تیر 92 15:01
واااااای سنگ به این بزرگی چه جوری تو بینیش رفته


همین و بگو من موندم دماغ به این کوچولوی این سنگ و کجا جا داده