قصه گنجیشک کوچولو تنبل...
یکی بود یکی نبود توی شهر قصه ها یه مامان گل و مهربونی بود که یه پسر کوچولو داشت که اسمش علی کوچولو بود مامان علی کوچولو هرشب براش قصه می گفت تا خوابش ببره یه شب علی کوچولو به مامان جون گفت : قصه پرندهرا بهم بگو... لطفااینجا کلیک کنید
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی