خدا حافظی ...
سلام دوستان گل و عزیزم اومدم برای خدا حافظی همین الان کارای جمع و جور کردنم تموم شد و تقریبا اماده ام ایشالاه قصد داریم یه دو هفته ای بریم مسافرت دلم برا همتون تنگ میشه متاسفانه اونجا امکانات اینترنت نیست بهمین خاطر نمی تونم بیام پیشتون ایشالاه با دست پر بر می گردم پیشتون دوستتون دارم خیلی زیاد
پ.ن.امروز داشتم الویه درست می کردم یاسمن داشت نگاه می کرد گفت مامان بیچاره مرغا رو سر می برن میارن ما ادمها می خوریمشون چرا مامان گناه دارن براش می خواستم توضیح بدم که... پارسا که تو این جور مواقع کم نمیاره یه دفعه گفت( مامان بیتاله تیب تمینیا لو تل میبلن میالن ما می توریم)مامان بیچاره سیب زمینیا را سر می برن میارن ما می خوریممردم از خنده همش می گفت (تلا میتندی)چرا می خندی اینم از ماجرای امروزمون با شیطون بلای خودم وقتی قهر می کنه می گه( مامان من پیتل تو نیتم میلم پتل اکی دیده می تم به بابام می دم دوتت نداته باته ) مامان من پسر تو نیستم به بابام هم می گم دوست نداشته باشهیاسمن این روزا خیلی احساس خواهر بزرگی می کنه همش در حال نصیحت داداششه البته جلویه من و کافی کمی ازشون غافل شدم یه برنامه جانانه ای می ریزن خونه را کن فیکون می کنندالان مثل دو تا فرشته ناز خوابیدن از خوشحالی اینکه فردا می خوان با پسرخاله های شیطونشون برن مسافرت چند تا عکس از پسر شیطونم دارم که ایشالاه فرصت کردم همین امروز می زارم دوستتون دارم و ارزوی لحظات شاد با فرشته های ناز و دوست داشتنی تون دارم
وقتی بهش گفتم مامان بخند
اینم یه عکس قشنک از گل قشنگم