بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
امروز هوا افتابی بود با یاسمن و محمد پارسا رفتیم پارک ...
نویسنده :
بابا و مامان
17:48
بدون عنوان
سلام خدا می دونه که چقدر این سه روز برام عذاب اور بودعذاب وجدان از اشتباهی که نا خواسته مرتکب شدم وای اگر عارضه جبران ناپذیری داشت چه کار می کردم خدایا شکرت که به خیر گذشت خدایا شکرت من مامان خیلی بدی هستم اشتباهم این بود که واکسن محمد پارسا را باید 5 دی میبردم میزدم به اشتباه 7 اذر بردم و مسئولین بی مسئولیت مرکز بهداشت هم توجه به کارت واکسن نکردند و واکسن 18 ماهگی پارسا را زدند با ز جای شکرش باقی واکسن را اشتباه نزدند تقصییر من بود می دونم منه بی فکر اما اونها هم باید دقت می کردند این و نوشتم مامانا حواسشون جمع باشه که میدونم همه حواسشون هست و من بدترین مامان هستم خدایا شکرت شکرت که مشکلی پیش نیومداز پزشک پارسا در این مورد سوال کردم...
نویسنده :
بابا و مامان
9:59
بدون عنوان
سلام امروز واکسن عزیزم و زدیم وای بمیرم یکی دستش یکیم پاش من که اصلا نگاه نکردم قرار بود همسرم بیاد با هم بریم اما نتونست بیاد وای چه استرسی گرفتم خدایا چه کار کنم بلاخره بردمش کار خانمی که واکسن میزد 2 ثانیه هم نشد اما چنان سردردی کردم که هنوز ادامه داره اخه هیچ کدوم از واکسن های بچه ها من تو نمی رفتم نادر می برد و میزدند پارسا جونم گریه کرد که بیشتر ناراحت شدم تا بیرون اومدیم تو مغازه توپ دید هی گفت توپ منم براش خریم یاسمن خانمم ماهی خرید و چند تا بازی حلقه و به این ترتیب پارسا جونم ساکت شد و یادش رفت با خالی کردن جیب مامان خدا شکر خونه هم بازی میکرد حالا هم خوابه خدا کنه حالش همینطور باشه راستی قطره استا مینوفن 4 ساعت یکبار بهش م...
نویسنده :
بابا و مامان
16:49
بدون عنوان
سلام الان بازم داره بارون میاد وهوا سرده اینجا تو اتاق که پاهای من یخ زده اما چاره چیه منم که نمی تونم بیکار بمونم اومدم اتاق یاسمن خانم که کامپیوتر اینجاست دیدم بازم نقاش خانم ایندفعه با ابرنگ حساب دیوار را رسیده دیگه واقعا کفری شدم نمی دونم از دست این دختر چه کار کنم اصلا هم حرف گوش نمی ده حرف حرف خودشه بعدا فهمیدم اینکه هی میگه مامان من دختر خوبیم مواظب داداشم میشم یه ورقم بهش د ادم تو کارات و بکن یعنی اینکه حساب دیوارای کمد را می رسیدن امروز قرار بود واکسن پارسا (18) ماهگی شو بزنیم که نمیدونم بگم متاسفانه یا خوشبختانه خانمی که واکسن می زنه نبود چون دلم برای پسرم میسوزه اخه حتما پاش درد میگیره وتبم کنارش وای بمیرم چند روزه استرس دارم ای...
نویسنده :
بابا و مامان
16:56
بدون عنوان
این عکسها را همین الان از پارسا گرفتم تازه بیدار شد نیومده سوار اسبش شد ...
نویسنده :
بابا و مامان
16:20