یاسمن یاسمن ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره
محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

فرشته های ناز زندگی ما

ماجرای مسجد رفتن من با این دوتا وروجک

1393/2/13 18:17
نویسنده : بابا و مامان
673 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان عزیزم بوسامیدوارم در کنار خانواده های گلتون شاد و سلامت باشیدمحبت ما هم خوب هستیم  دیروز رفته بودیم بیرون  موقع اذان رسیدیم کنار یه مسجد رفتیم اونجا برای نماز جماعت من به نادر گفتم بچه ها با من میان نگران بودم برن بیرون با خودم بردمشون پیش خودم باشند ترسواونجا یه صندلی بود که پارسا رفت اونجا بشینه می گفت (منم می کام نمات بتونم)(من می خوام نماز بخونم )آراممنم یه مهر دادم بهش اونجا بشینه یه دفعه یه خانم مسنی اومد اونجا وگفت کوچولو برو کنار من بشینم نماز بخونم سکوتاومد کنار اما من و بیچاره کرد کچل(من می کام بدو بلن ته بلا منه )(من می خوام بگو بلند شه برا منه)از اول تا اخر نماز این و تکرار می کرد و گریه می کردگریه راضیم نمیشد بره رو صندلی دیگه بشینه البته خوب شد نرفت ا اگه اونجا می رفت اون دو تا صندلیم دو تا خانم بردندمتفکر اونوقت دیگه بیچارم می کرد خانمه زیر چشمکی نگاش می کرد بیچاره آبروش رفته بود همه نگاش می کردندخجالت این وروجکم دست بردار نبود خودمونیم اون خانمه هم چسبیده بود به همون صندلی راضیم نمیشد رو یکی دیگه بشینه خندونکخلاصه نفهمیدم چطور نماز تموم شد این یاسمن هم همش می رفت میومد وسط نماز خانم شما چند تا کنسرو سفارش دادیدتعجبکچل هر چی بهش چشم غره می رفتم شاکیفایده نداشت می رفت و میومد چن هسته کنسرو سفارش دادید میشه دو دلارقه قهه قه قههنماز که تموم شد دویدم دستشون و گرفتم آوردم پارسا به باباش می گفت( اون انوم دوده دندلیه من و دودید)قه قهه(اون خانم دزده صندلیه من ودزدید )قه قههاومدیم بیرون هم همچنان در حالت لجبازی بود و می گفت از جای دیگه سوار شیم من از اینجا که شما می رید نمیامعصبانی باباش به زور سوارش کرد اما تا خونه گریه کردگریه یاسمن موقع بیرون اومدن می گفت خانمهای مخترم بفرمایید رستوران تعطیلهقه قههقه قهه همش نگاهش به من بود مثلا از دور و وریا خجالت می کشیدخجالت  من نتونستم این محترم و یادش بدم نگه مخترمخندهاینم ماجرای مسجد رفتنمونخندونکبوسمحبت

پسندها (1)

نظرات (28)

مامان ناهید
13 اردیبهشت 93 18:19
سلام عزیزم خوبید؟ اومدم اعلام حضور کنم نصف پست رو خوندم بچه ها بازم شلوغ کاری کردن بازم میام
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم عزیز دلم لطف داری عزیزم
محیا
13 اردیبهشت 93 19:39
عزیزم بچه ها همینطوری هستن من دینا هرجا میرم داستان دارم.
بابا و مامان
پاسخ
الاهی فداش
مامانی الینا جون
13 اردیبهشت 93 22:23
اگرچه در ثانیه های زندگیت حضور ندارم......اما دعایم همیشه وهمه جا با توست
بابا و مامان
پاسخ
قربنت بشم خیلی زیبا بود
مامان گلها
14 اردیبهشت 93 10:21
ليلا
14 اردیبهشت 93 12:38
خاطده خوبی بود. مسجد های امروزی اینجوری جوونا رو جلب می کنن. گاهی رفتار بعضی مسجدیها طوریه که نوجوونا و جوونا رو فراری می دن. همین مشکل رو برای زیارتگاهها هم داریم. خدا نکنه بچه ای بخواد رو مبل راحت روضه خونای امام رضا بشینه. انگار گناه کبیره مرتکب شده. ...
بابا و مامان
پاسخ
بله متاسفانه همینطوره مامان مهربون
مامان محمدصدرا
14 اردیبهشت 93 16:09
الهههههههی عزیزم ماشاالله که اینقده شیرین زبونی پارسا جان خانومی هزارماشاالله این نشون می ده این دو تا شاهزاده ناز خیلی باهوشن و نیروی تخیل خوبی دارن
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم عزیز دلم شما لطف دارید
امیرحسین کوچولو نفس ما
14 اردیبهشت 93 16:36
وااای خیلی باحال بوووووود. مختررررم
مامان بردیا شیطون
14 اردیبهشت 93 17:55
ای جووووووووووووووووووووووونم کلی خندیدم...... مخصوصا حرف های یاسمن جون....بعدش هم پارسا .... مامانی اون لحظه ها دیدن داشتی ها..... فداشون بشم که چقدر بامزن
بابا و مامان
پاسخ
خدا نکنه ممنونم از محبتت عزیزم
خاله ی مهربون
15 اردیبهشت 93 1:16
سلام عزیزم.خدا حفظشون کنه.بچه هستن خووووووووووووووو
بابا و مامان
پاسخ
سلام خاله جون
خاله ی مهربون
15 اردیبهشت 93 1:30
سلام گلم نگران نباشین.من هر مدتی استراحت میکنم
بابا و مامان
پاسخ
سلام خدا را شکر ایشالاه همیشه خوش و خرم و سلامت باشید
مامان عرفان
15 اردیبهشت 93 8:15
مامان مخخخخخخخخخخخترم قبول باشه نمازتون.
مامان روژینا
15 اردیبهشت 93 9:43
قربون این دو تا وروجکم بشم من که اینقد شیریننفدات بشم دوست خوبم که بهم سر میزنی و جویای حال دخملی هستی دو روز پیش بردمش دوباره دکتر و دوباره سری جدید داروها ولی انگار بازم تاثیری نداره!!!!!!!! دیشب از شدت خرخر سینه بچم تا صبح چندین بار با گریه از خواب پرید!!!!خیلی نگرانم
بابا و مامان
پاسخ
نگران نباش عزیزم ایشالاه بهتر میشه باید دورش تموم شه
مامان جون مهناز
15 اردیبهشت 93 9:47
فدای جفتشون
بابا و مامان
پاسخ
خدا نکنه ممنونم عزیزم
مائده
15 اردیبهشت 93 10:26
ای جووووووووووووونم.... چقدر خندیدم قربوووون این حرف زدنتون
بابا و مامان
پاسخ
خدا نکنه عزیزم
لیلا
15 اردیبهشت 93 12:10
اينجوري كه حواسي براي كسي نمونده كه نماز بخونه كه.
مامان ناهید
15 اردیبهشت 93 15:19
فدای اون نماز خوندنت بشم پارسا جونم الهی بمیرم که خانمه صندلی رو ازت گرفت اگه اونجابودم بهش اعتراض می کردم خودم ازش صندلی رو پس می گرفتم اصلآ ببین پارسا جون حق شما بود که اون دوصندلی رو بردن
مامان ناهید
15 اردیبهشت 93 15:22
چه ماجدایی داشتید کلی خندیدم میگم من نفهمیدم قضیه کنسرو یاسمن چی بودا ولی همینجوری هم کلی خندیدم فداش بشم که چقدر بامزه هست ومخصوصآ حرفهای شکسته پارسا دل منو اب می کنه
بابا و مامان
پاسخ
بخدا منم نفهمیدم چرا داشت کنسرو می فروختخدا نکنه فدای مهربونیت عزیزم
مهدا
15 اردیبهشت 93 18:24
این پستو با خواهرم خوندیمو کلی خندیدم خدا صبرت بده با این وروجکای بامزه
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم عزیزم فدای خودت و خواهر گل و دوست داشتنیت عزیزم
فدایی محیا
15 اردیبهشت 93 23:51
عجب ماجرایی واقعا اذیت شدی خواهرم.............
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم عزیزم بله خیلی
مامان زینب وضحی جون
16 اردیبهشت 93 0:59
سلام مامان جونی...خیلی خوب بود یاسمن گلی با اداهاش زندگی شیرین باشه همیشه براتون
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم عزیزم
مامان گلشيد
16 اردیبهشت 93 13:02
فداي اون شيطنتاتون
بابا و مامان
پاسخ
خدا نکنه عزیزم
مامان ز✿ـرا
16 اردیبهشت 93 15:48
آخه،طفلک پارسا جونم،پعضی ها اصلاً بلد نیستن چطور بچه ها رو راضی کنن که خودشون با رضایت از صندلی بلند بشن.حداقل خانومه میتونست با زبون نرم و یه بوس و گاهاً یه شکلات پارسا رو راضی کنه،اینجوری هم خودش راحت بود هم بچه رو اذیت نمیکرد مامانی پارسا رو میدادید به بابایش،به نظرم مردا بهتر میتونه با این قضایا مواجه بشنولی خوب حال خانمه رو گرفته ها یاسمن جونم،فدای مخترم گفتنت
بابا و مامان
پاسخ
بله همینطوره عزیزم نادر بچه را ازاد می زاره بگرده به منم میگه الکی نگرانی منم دلم نمیاد پیشش بذارم یه وقتای از خونسردیش لجم می گیره
مامان نگار
18 اردیبهشت 93 10:40
خدایی نماز خوندن با بچه ها کار سختیه اونم تو مسجد منم موقعی که نماز می خونم افتخار اینو دارم که نگار منو عزیز کنه و تا می تونه منو ببوسه ،بغل کنه و خلاصه بشم مهربون ترین مادر دنیا
بابا و مامان
پاسخ
الاهی من فداش شم
سميه
21 اردیبهشت 93 7:56
اي خدا ژست ياسي رو ببين بعد اون پارساي دست به کمر که داره داد مي زنه
مامانی ماهان جون
21 اردیبهشت 93 9:55
ای قلبون پسر نماز خونم بشمممممممممم
مامانی ماهان جون
21 اردیبهشت 93 9:55
ای خانم بد برا چی جای پارسا رو گرفتییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامانی ماهان جون
21 اردیبهشت 93 9:58
یاسمین جونم جریان کنسرو و دلار چیه دیگه؟؟
مامانی ماهان جون
21 اردیبهشت 93 10:00
عجب مسجدی رفتین شماااااااااااایاسمین که همش قارسون بازی میکرد پارسام پلیس بازی و دنبال دزد صندلی،شمام تا دلت بخواد به این و اون چشم غره رفتین