یاسمن یاسمن ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره
محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

فرشته های ناز زندگی ما

امروز...

1392/6/22 19:10
نویسنده : بابا و مامان
292 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان عزیزم قلبالان که دارم می نویسم پارسا با بابایش خوابه خوابیاسمن هم بیدار شده تلویزیون نگاه می کنه لبخندطفلی یاسمن دوباره از دست داداش شیطونش  کتک خورد شیطانتازه رنگ کارها رفته بودند منم داشتم وسایلها را کمی جا به جا می کردم یه دفعه دیدم با یه میله اهنی اومد با یه دسته طی اهنی نشون نمی داد کسی را بخواد بزنه تمام حواسم بهش بودعینک که در یک چشم بهم زدن درست زد وسط ملاج یاسمن ناراحتطفلی خیلی گریه کردگریه اومد پیشم ارومش کردم و پارسا را دعوا که چرا ابجی را زدیعصبانی اول می خندید نیشخنداما وقتی دید جدی دارم باهاش دعوا می کنم رفت بغل باباش با گریه گریهبهر حال میله را یواشکی بردم قایم کردم الان هم اینقد خسته شده گرفته خوابیدهخواباز کار خونه بگم که خیلی پیشرفت نکرده رنگ کارهای محترم 8 میاندو ساعت 5 تشریف می برنداز خود راضی می گن 4 روزه تحویل می دیم خدا می دونه سوالخدا را شکر بچه ها  رابوی رنگ اذیت نمی کنهلبخند نگران این بودم که خدا را شکر اوضاع خوبه لبخنداما خودم هنوز خوب نشدم و به خود درمانی ادامه میدمنیشخندترس از امپول هم نمی زاره دکتر برماسترس برا زود خوب شدن البته نه هر امپولی نگرانی من از پنی سیلینه که از بچگی ازش می ترسیدماسترس این یاسمن هم به خودم رفتهنیشخندامشب میریم خونه بابام برا شستن بقیه شستنیها از قبیل موکت و...احتمالا فرشها را هم فردا ببرند برا شستشو اگه اونها هم بد قولی نکنندچشمکچه اعتماد به نفسی داریم ما خودمون و برا روز دوشنبه و تمیز کردن خونه و رفتن رنگ کارا  وپایان کار اماده می کنیم  نیشخنددعا کنید زود از این اوضاع بیایم بیرون همه کارها اینطوری از دست ادم خارج میشهنگرانارزوی سلامتی و صحت و شادی براتون دارم و دوستتون دارم زیاد قلبماچ           بای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (30)

مامان ترنم
23 شهریور 92 7:54
خدا رو شكر به خير گذشته. مي‌گم چطوريه كه بوي رنگ اذيتتون نمي‌كنه؟؟؟؟؟


ممنونم عزیز دلم چرا مامان حالا که اومدیم خونه بوی رنگم اذیت می کنه اونموقع خونه بودیم خیلی نمی فهمیدیم
مامان ساجده
23 شهریور 92 9:50
انشالا زودتر کارای خونه تموم میشه و زودتر همه چی سرجاش میره صبور باش ابجی گلم این پارسای پدرسوخته که ابجیشو کتک میزنه
میگم بعدها این فضولیاشونو میخونن و کلی میخندن


ممنونم عزیزم
مامان عرفان
23 شهریور 92 10:26
آخي الهي بميرم . كتك چرا ؟ واي خداي من . قربونش برم


خدا نکنه خاله جونم
مامان عرفان
23 شهریور 92 10:27
ياسمين جان خاله چي كشيدي ؟ اون هم درست وسط ملاج . واي چه دردي داره .


بله خاله جونم یه دردی داشت
مامان عرفان
23 شهریور 92 10:29
عزيزم به خود درماني ادامه بده . ايشالا به زودي اثر ميكنه .


ممنونم حسابی اثر کرد الان خوبه خوبم
مامان عرفان
23 شهریور 92 10:29
اما عزيزم منم از آمپول مي ترسيدم اما ميبينم عوضش آدم خوب ميشه . يعني به ترس اش مي ارزه كه آدم زود خوب بشه . تو هم برو دكتر .


مامان مهربونم ممنونم اما با خود درمانی خوب شدم
مامان عرفان
23 شهریور 92 10:30
بازم ميگم اي كاش نزديكت بودم ميومدم كمك خانومم .


ممنونم از لطفتون عزیزم خیلی محبت دارید
مامان عرفان
23 شهریور 92 10:30
ممنونم منم آرزوي سلامتي براي شما دارم


ممنون عزیزم
مامان عرفان
23 شهریور 92 10:31
عزيزم ايشالا به زودي از اين اوضاع مياين بيرون . نگران هيچي هم نباش


عزیزم شرمنده این همه لطف و محبتتون هستم
خاله کمیل و کیان
23 شهریور 92 16:22
خاله قربونت بره طفلی یاسمن اخه چرا پارسا همش یاسمن و میزنه


خدا نکنه چی بگم خاله شیطونه دیگه
خاله کمیل و کیان
23 شهریور 92 16:23
ایشالله زود زود خوب میشی


ممنونم عزیزم
خاله کمیل و کیان
23 شهریور 92 16:23
خسته نباشی مامان مهربون


ممنونم از لطفتون
سمیه
23 شهریور 92 21:38
ای پارسای شیطون ...
اره خونه کاری الاتاش سختی داره اما وقتی بعد نشستی توی یه خونه تمیز و خوشگل خستگیش از تنت می ره بیرون ... مبارکت باشه


ممنونم عزیز دلم
خاله کمیل و کیان
23 شهریور 92 21:45
پارسای شیطون ابجی گناه داره عزیزممممممممممممم


چشم خاله جون سعی خودم و می کنم
مامانی کسرا
24 شهریور 92 1:01
تو رو خدااااااا منُ ببخشید زود زود میام همه مطالب رو میخونم واسه تک تکشون نظر میذارم اما الان اینترنت درست و حسابی ندارم فقط میخواستم سلامی عرض کرده باشم
زودی میام قول میدم

ممنونم عزیزم منتظر پستهای قشنگتون هستم


مامان نازنین زهرا و یاسمین
24 شهریور 92 9:22
الهی خاله فداتون بشه


خدا نکنه مامان مهربون
مامان مهسا
24 شهریور 92 10:27



ممنونم عزیزم
زهره
24 شهریور 92 16:23
ايشالله به سلامتي عزيزم...
آخي چرا دعواش كردين بميرم براش منم فقط كافيه به پسرم بگم نوچ نوچ اونم تازه با صداي دهنم فقط بخدا سريع گريه ميكنه


الاهی فداش شم اخه نمی دونید چه اعصابی از من خورد می کنند این دوتا وروجک
مامان آوا
25 شهریور 92 8:55



ممنونم عزیزم
مامان عرفان
25 شهریور 92 10:47
عزيزم حالت چطوره ؟ بهتر شدي ؟


من چطور این همه محبت و جبران کنم ممنونم خوبم عزیز دلم
مهرنوش
25 شهریور 92 12:58
باید با پارسا برخورد جدی بشه! یعنی چی که هی دختر گلمون رو میزنه؟! ایشالا زودتر کارتون تموم بشه و رو به راه بشید.


بله خاله ممنونم از لطفتون
مامان مهسا
25 شهریور 92 15:12
سلام اپم منتظرم


اومدم عزیزم
مامان موژان جون
25 شهریور 92 16:47
الهی بمیرم برات یاسمنی خاله فدات بشه
پسملی شیطون


خدا نکنه خاله جون
مامان محمد معین
25 شهریور 92 23:11
مبارک باشه عزیزم تغییرات جدید
انشالا به زودی تموم میشه و جمع و جور میشین


وای سلام خاله جون ممنونم دلمون خیلی براتون تنگ شده بود
مامان نرگس
26 شهریور 92 7:22
با نام رضا به ســـینه ها گل بزنید ، با اشک به بارگاه او پل بزنید،

فرمود که هر زمان گرفتار شدید، بردامن ما دست توسل بزنید
عیدتون مبارک التماس دعا



ممنونم و همینطور عید شما
مامان پریسا
26 شهریور 92 18:40
سلام عزیزم خوبی؟
خیلی دلم براتون تنگشده بود.

بالاخره فرصتی پیش اومد تا بهتون سر بزنم. خوبید؟

خسته نباشید این کارا واقعا ادمو از پا میندازه

ممنونم منم دلم خیلی تنگ شده بود وممنونم از لطفتون
مامان عرفان
27 شهریور 92 9:11
عزيزم چه خبر ؟ كارهات به كجا رسيد ؟

سلامتی عزیزم کارهای بنائی تموم شده اما نهضت جمع و جور کردن ادامه داره
مامان ترانه و برنا
27 شهریور 92 17:09
آخی .......این میله کجا بود حالا !!!!!!!!!!!! طفلب بچه ببوسش


سلام عزیزم دسته طی بوده ممنونم
مامان آوا
27 شهریور 92 19:44
خدا قوت


ممنونم عزیزم
❤دو نیمه قلبم❤
2 مهر 92 20:05
خسته نباشی

رنگ کارها خیلی بدقول هستن.اصلن میان میل به تموم کردن کار ندارن

خوددرمانی عوارض خوبی نداره برو دکتر




حالا خدا را شکر خوب کار کردند همون چهار روزی که قول دادند تحویل دادند اما تازه متوجه شدیم یه جای تو سالن و یادشون رفته رنگ کنند وای امپول