یاسمن یاسمن ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره
محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

فرشته های ناز زندگی ما

یه اتفاق بد که...

1392/6/21 0:14
نویسنده : بابا و مامان
633 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای عزیزم قلب امروز هم رنگ کار بد قول نیومد قول داده فردا بیاد نمی دونم میاد یا نه اگه نیاد خودم خفش می کنم عصبانیمی دونید چه اوضاعی داریم هممون تو یه اتاق جمع شدیم با تمام وسایلنگران حالا یه چیزش بد نیست و همه چیز دور ورته دستت و میندازی ور می دارینیشخندحالا از شوخی گذشته راستی راستی اعصاب ادم به هم می ریزه هیچ چیز سر جاش نیست خدا کنه فردا بیاد قول داده چهار روزه کار کنه بکوب و تمومش کنه این یعنی اگه راست بگه از فردا صبح زود تا شب بینیم و تعریف کنیم چشمکاز حال بچه ها بگم که خدا را شکر هر دو خوبند اما مامان و گرفتار کردند منم احساس می کنم کمی سرما خوردم از ترس بدتر شدن فوری دیشب رفتم یه دگزا زدم خدا را شکر امروز خیلی خوبم خود درمانی هم که می کنم با قرصهای اموکسی کلاونیشخندامروز اتفاق بدی افتاد ناراحتکه خدا را شکر به خیر گذشت یاسمن مشغول بازی بود با کامپیوتر پارسا هم پیشش بود همش با هم دعوا می کردندعصبانی و هیچ کدوم کوتاه نمیومد یاسمن موس و ول نمی کرد پارسا هم موهای یاسمن و بلند شدم نزارم با هم دعوا کنند یه دفعه میز کامپوتر برگشت با تمام باندها و مونیتور رو سرشون  خدا رحم کرد یاسمن فرار کردابرو پارسا زیر بود تا رفتم ببینم چی شده اونم فرار کرده بودنیشخند خیلی عصبانی شدم عصبانیو داد زدم سرشون خدا می دونه مادرهای ما وقتی کار بد می کردیم نگاه بهمون می کردند از ترس قالب تهی می کردیم استرسرفتم ببینم چیزیشون نشده  دیدم دارند قاب عکس و باز می کنند تو اتاق تمام پیچ هاش و باز کرده بود وای خدا داشتم منفجر میشدمعصبانیگریهیک ثانیه نبود دعواشون کرده بودم وچه با سرعت کار خرابی بدی را انجام داده بودندتعجب چی بگم حالا خدا را شکر به خیر گشت کامپیوترم بلند کردم خدا را شکر برا اونم مشگلی پیش نیومده بود وفقط یکی از پریزها شکسته که اونم پریز اضافه بود جاش وصل کردم  بعدشم عذاب وجدان داشتم   صداشون کردم هر دوشون و بوسیدم یاسمن کلی ذوق کردماچمژه اما پارسا تا اومد پیشم یکی زد تو سرم و رفت نذاشت بوسش کنم اما وقتی گفتم مامانت نیستم باهات قهرم قهراومد بوسم کرد ماچو فوری گفت دوتا یعنی دو تا دوست دارم بغلماچبی نهایت پارسا دو تاست ماچقلب    بای بای

این چند تا عکس و همین حالا از این دو تا وروجک گرفتم که دارند اتیش می سوزونند

قلبماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

مامان نرگس
21 شهریور 92 2:04
امان از دست این بناهای بدقول. ما هم مدت زیادیه تو کار ساختن خونه درگیر همین بدقولی های این بناهای محترم هستیم. ایشالا خونه شما که زود رو به راه میشه ولی دعا کنید خونه ما هم زود اماده بشه

ایشالاه
مامان نرگس
21 شهریور 92 2:05
دیدم نوشتین یه اتفاق بد خیلی نگران شدم تند تند مطالبو خوندم. خدا رو شکر به خیر گذشت. ایشالا دیگه از این اتفاقا نیفته


ممنونم عزیز دلم
مامان ترنم
21 شهریور 92 8:29
خدا رو شكر كه به خير گذشته. خيلي مواظب اين وروجكها باش.
اوضاع خونه كه به هم مي‌ريزه كلي براي خودشون كيف مي كنن و بين وسايل مي‌گردن و كار خودشونو مي‌كنن ( البته خرابكاري )


ای گفتی مامان راست راستی کیف می کنند
مامان عرفان
21 شهریور 92 8:59
بهت نمياد اين همه عصباني باشي . خشونت چرا ؟ اين دفعه خفه اش نكن حالا .


چشم
مامان عرفان
21 شهریور 92 9:05
عزيزم ناراحت نباش . ايشالا عوضش به زودي تموم ميشه . خوشحال مي شي همه چي تازه و نو ميشه . بعدش ديگه تا مدتي كار نخواهي داشت


همینطوره ممنونم اما حسابی داریم اذیت میشیم
مامان مهسا
21 شهریور 92 9:51
سلام اپم منتظرم


اومدم عزیزم
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
21 شهریور 92 15:07
سلام
وایییییییی عزیزم شما هم مثل من حسابی گرفتارید منم کلافه شدم اگه همسر فاطمه دادزدم مثل شما عذاب وجدان می گیرم وشب باید حتمآ پیش خودم بخوابونم عزیزم شما تنهانیستید هرکی دوتایا بیشتر بچه داره همین جور گرفتار هست تاباشه از این گرفتاریها شیرینیه زندگیه باز خدارا شکر که اتفاق بدی براشون نیفتاداین وروجکها خیلی نازن ناز وبانمکن خدانگهشون داره

ممنونم عزیز دلم بقول شما تا باشه از این گرفتاریها
خاله کمیل و کیان
21 شهریور 92 16:29
شیطونی هاشون خیلی قشنگه کلی خندیدم

ایبابا اگه می تونستند بخونند چه می کردند خاله جون
مامان آوا
21 شهریور 92 20:43
خدا رو شکر که به خیر گذشت.بچه هم بچه ی قدیموای مامانی کلی از جوابی که پارسا بهتون داد خندیمبیا و خوبی کن


ممنونم همین و بگو مامان


قالب رایگان
21 شهریور 92 23:28
عزیزم قالبت آماده شد اگه میخوای بهت کد رو بدم بزار اگه نه میخوای یه دقیقه رمزت رو عوض کن من بزارم بعد تغییر بده

ممنونم از محبتتون لطف کنید کد را بهم بدیدممنونم از زحمتی که کشیدید و وقتی که گذاشتید

سمیه
22 شهریور 92 3:05
سلام
اونقد قشنگ فضولی های این دو تا وروجکو به تصویر می کشی انگار که منم اونجام ...
همیشه شیطنتای یاسمنو می خونم به شیطنتای پارسا که می رسم دیگه بلند بلند خندم می گیره ... ببخشید ... اونجاش که گفتین یکی زد تو سرم .... یا یه بار گفته بودین با نمی دونم چی می دوه دنبال یاسمن که کتکش بزنه .... ای پسره شیطون ...


ممنونم عزیزمکه پیشمون میاید و محبت دارید
مامان درسا
22 شهریور 92 3:23
خدارو شکر به خیر گذشته.یه وقتایی آدم از دست شیطونی بچه ها کلافه میشه ولی چه باید کرد؟؟؟


راستی راستی کاری نمیشه کرد
خاله کمیل و کیان
22 شهریور 92 17:34
چقد بد قول .واقعا خدا رحم کرد بهشون


بله واقعا خدا رحم کرد
قالب رایگان
22 شهریور 92 23:18
عزیزم قالبت کدش رو وبم بارمز 4040 بیا برش دار


ممنونم عزیز دلم برش داشتم لطف کردید
مامان ساجده
23 شهریور 92 9:46
این استا بناها همیشه همینجور بدقولن یادمه اونوقتا که مجرد بودم و توی خونه ی بابا ،بابام اینا که خونه سازی داشتن اینقد این بناها بیقولی میکردن که نگو اخه چند تا چندتا کار باهم بر میدارن
قربون اون اتیش کشیدنای این دو تا وروجک خداروشکر بخیر گذشته وسایل روشون نریختن عکساشونم خیلی جیگر شدن


خدا را شکر تموم شد عزیزم ممنونم از ابراز لطفتون
مامان
23 شهریور 92 15:27
وای خدا رو شکر که به خیر گذشته و این وروجکهای فسقلی اسیبی ندیدند خیلی مراقب باش خانمی یک لحظه هم نباید ازشون غفلت کنی


ممنونم مامان مهربون
مامان نازنین زهرا و یاسمین
24 شهریور 92 9:22
انشااله بزودی کار خونتون تموم میشه و از زیبایی اش لذت میبری
وای چه وحشتناک خدارو شکر چیزیشون نشده


بله ممنونم از لطفتون
مهرنوش
25 شهریور 92 12:55
واااااای چه شیطون شدن این وروجکا! خدا بشون رحم کرده.


بله خدا رحم کرد
مامان موژان جون
25 شهریور 92 16:49
وای وای بچه های شیطون خدارو شکر بخیر گذشت

ممنونم خاله جون
مامان پریسا
26 شهریور 92 18:44
ایشالله زودتر خوب بشید.

خدا بهشون رحم کرد خدا رو شکر اتفاقی نیفتاد


ممنونم عزیز دلم
❤دو نیمه قلبم❤
2 مهر 92 20:02
عجب شیطونایی هستنا
میز برگشت
خوبه حالا در میرن
وای از کار پارسا خندم گرفت


بله همچین تو یه چشم بهم زدن دررفتند نفهمیدم چی شد