بدون عنوان
سلام الان که دارم می نویسم کوچولوهای ناز ما مان خوابیدندامروز بعداظهر بلای به سرم اوردند که کارگردان یاسمن خانم بوده و بازیگر اصلی ماجرا پارسای شیطون من تو اتاق مشغول کارام بودم یاسمن خانم رفته سراغ یخچال غذای توی یخچال را اورده بود بیرون مثلا برای اینکه نریزه زمین یه سینی بزرگم گذاشته بود زیرش و با پارسا مشغول شده بودند به خوردن یاسمن میومد اتاق هی سر می زد میرفت که یه دفعه صدای زمین خوردن پارسا با گریه اومد دویدم اتاق دیدم بعله پارسا تو سینی بوده اومده بلند شه افتاده تو ظرف غذا تمام سرو روش پر شده از غذا با دیدن صحنه نمی دونستم بخندم یا گریه کنماخه تمام زمین پر شده بود از غذا مجبور شدم اونجا را جمع کنم بعدم پارسا را بردم حمام که دیدم یاسمن خانم زودتر از ما داره اب بازی میکنه به هر حال مجبور شدم دوتاشونم حمام کنم هوا امروز سرده و بارونی می خواستم تو هوای افتابی ببرمشون بعدشم تازه از حموم اومده بودند به هر حال کار برام درست کردن کارستونالان اگه هر دو خوابیدند چون حسابی خسته شدند منم خواستم بخوابم که تلفن بی موقع بیدارم کرد و خواب از سرم پریداومدم تا ماجرا را براتون بگم