یاسمن یاسمن ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره
محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

فرشته های ناز زندگی ما

ماجراهای سفر ما...

1393/5/17 16:45
نویسنده : بابا و مامان
650 بازدید
اشتراک گذاری

این عکسها هم برا تو راهه (بوئین زهرا)

بابا داشت جلوی خونه را اماده می کرد برا ورود مابوسمحبت

این اقا پسر عمو باباست که تو روستا زندگی می کنه و 5 تا دختر داره که همه ازدواج کردن جز

یکیشون که ضمن اینکه به پدرش کمک می کنه داره لیسانس زبان می خونه بنده خدا یه پسر

داشت که 9 سالگی از دنیا رفت و خیلی از این بابت شکست خورد اخه روستا و کلی کار و ...

پارسا در حال پرتاب سنگ به طرف درخت بیچاره وقتی گفتم نزن مامان گناه داره

می گفت(مده دلخت تسم دلاه دهن داله)مگه درخت چشم داره دهن دارهتعجبخنده

پسر تپل و نازی که تو صحرا بودبوس

این اقا با خرش و تو مسیر دیدیم بچه ها با خرش عکس گرفتندخندونک

بچه ها در باغ انگور بابامحبت

یاسمن و پسر خاله هابوسبوسبوس

واما...

اینجا پر بود از پرنده های زیبا از جمله بلبل و هد هدآرام

اون سگی که جون یاسمن و نجات دادآرام

دریاچه ای که رفتیم کنارش

قلمرو لک لکها

سلام دوستان عزیزمبوس امیدوارم روز و روزگارتون به خوشی و سلامتی باشه محبتدوستای گلم نادر یه دوهفته ای تعطیل بود که ما هفته اول و تصمیم گرفتیم بریم پیش پدر و مادر عزیزمبوس  که بعد از نیمه شعبان به خاطر گرمای هوا رفته بودند زنجان بعدم به روستای بابا اینا که خیلی خوش اب و هواستزیبا ما هم درست فردای روز عید حرکت کردیم  وقتی رسیدیم دیدم بابا داره جلوی خونه را صاف می کنه که ما راحتتر بتونیم رفت و امد کنیم دوستت دارم بابا جونم محبتبوس  تا چند روز مشغول گشت و گذار تو روستاهای اطراف و داخل روستای بابا اینا بودیم محمد پارسا فقط یا سنگ جمع می کرد یا چوب یاسمن هم با پسر خاله ها حسابی خوش گذرونی کرد تا اینکه اونروز خیلی بد ما رفتیم به اون روستای لعنتی عصبانی اول غذا را اماده کردیم بچه ها داشتن بازی می کردن وقتی خواستیم بخوریم یه گربه با یه سگ اومدن نزدیکمون نشستن ما هم استخون و نون براشون پرت کردیم البته اون وسطا من گوشتم پرت می کردم یه سگ سیاه هم پیداش شد و اومدآرام خلاصه حسابی سیر شدن و رفتند  ما هم غذا ها را جمع کردیم تازه داشتیم چای می خوردیم دیدم صدای پارس سگ میادتعجب وقتی بر گشتم دیدم محمد صادق و محمد رضا دارن می دون به طرف ما به دنبالشون یاسمن پا برهنه گریه کنان داره میاد وقتی اومد بغلم الهی بمیرم پاهاش همینطور داشت می لرزیدگریه با لرز گفت مامان سگ گازم گرفتگریه   از ترس مردم چشمم هیچ چیز و نمی دید ترسوفوری نگاه پاهاش کردم دستاش هیچ چیز نبود نه خونی نه پارگی  پس کجات و گاز گرفته مامان سوالپاش و نشونم داد وای الهی بمیرم کبود شده بود و یه نقطه از پوست پاش سطحی پاره شده بود گریم گرفته بودگریهگریه اطرافیان گفتند نه بابا این جای دندون سگ نیست شاید وقتی می دویده پاش جایگیر کرده منم علا رغم میلم غمگین راضی شدم اما دلم داشت مثل سیر و سرکه می جوشیدترسو تا اومدیم خونه شلوارش و نگاه که کردم جای دندونای سگ لعنتی را دیدمگریه فهمیدم حتما سگ گازش گرفته بازم از یاسمن اینا پرسیدم چطور شده بودسوال یاسمن گفت مامان ما داشتیم می رفتیم سه تا سگ بودند یکی از سگها همون سگه بود که ما بهش غذا دادیم یه دفعه یه سگ دیگه که سفید بود به ما حمله کردعصبانی من اومدم فرار کنم پاچم و گرفت همون موقع اون سگه که ما بهش غذا دادیم دم اون سگه را گاز گرفت من از دستش فرار کردم  پسر خاله ها هم همین و می گفتند دیگه موندن و جایز ندونستم بلند شدم با سرعت یاسمن و رسوندیم به شهر ماهنشان که اونجا گریه امونمگریه نمی دادکه خانم دکتر دلداریم داد عزیزم چیزی نشده الا واکسن هاری می زنند براش که خدای نکرده مشگلی پیش نیاد خدا می دونه اونروز چه بر من گذشت الان هم از استرس اون روز خواب ندارمگریهگریه اصلا روحیه اینجا اومدنم نداشتم الان کمی بهترم سکوتیاسمن چهاردهم  واکسن اولیه را زد 16 دومیش و و حالا20و 27و10 هم باید مراحل بعدیش و بزنه خدا را شکر که مشگلی پیش نیومد همش فکر می کنم اگه اون سگه بقول محمد پارسا(مربون )اونجا نبود چی میشد همیشه فکر می کردم تو مهربونی و وفاداری سگها اغراق می کنند اما خدا شاهده اون سگ بعد از اینکه جون یاسمن منو نجات داد اومد کنارمون اروم نشست و چهار چشمی مواظبمون بود اول فکر کردم شاید بازم غذا می خواد اما دیدم نه حیون لب به غذای که طرفش انداختم نزد اونجا فهمیدم که برا چی اونجا نشسته نزدیکمون  تا ما بلند شدیم اومدیم  اونم رفت خدایا شکرت اون سگ مثل یه فرشته به دادمون رسید و از بلای که اومده بود نجاتمون داد راستی یه گاوم اونجا بود که حیون و بسته بودن و رفته بودند همش سرو صدا می کرد خواهرم پا شد رفت تو یه ظرف بزرگ دو بار براش اب برد حیون صداش و برید همش فکر می کنم بلای که از سرمون گذشت نتیجه خوبی بود که در حق حیونا کردیم اون سگها گربه کوچولو و اون گاو و صد البته لطف و مهربونی و کرم خدای مهربونم بوسمحبتاون عکس اخریه قلمرو لک لکهاست که خیلی قشنگ بود درست وسط کوه شکف داشت و بالاش لونه لک لکها بود که  چون حوصله نداشتم نشد از اون قسمت عکس بگیرم اینم ماجراهای سفر ماآرام همیشه خوش باشید و سلامت دوستای گلم خیلی مواظب گلای قشگم باشید دوستتون دارم خیلی زیاد عکسهای خصوصی را هم به طور خصوصی می زارم هر کی از دوستان دوست داشت بگه رمز و براش بزارمبوسمحبت

پ.ن. دوستان عزیزم کامنتهای پر محبتتون را حتما تایید می کنم سر اولین فرصتمحبتبوس

پسندها (8)

نظرات (45)

مامانی کسرا
17 مرداد 93 17:00
واای خدای من چقدر خدا بهتون رحم کرده خیلی خیلی جوش زدم! خدا به دلت آرامش بده ،من که از فکرش بدنم یخ میکنه! وای که چقدر خدا هواتُ داشته! خدایای شکرت، ببین خدا با یه سگ چجوری خطرُ از سر آدم دور میکنه!! خدایا شکر، صدهزار مرتبه شکر صدقه بده مامان جون اما خدا رو شکر که بقیه سفر بهتون خوش گذشته! انشالله که خدواند حافظ بچه ها باشه! ولی به یاسمن یاد بده سگ دید همونجا وایسه و بهش سنگ بزنه!اگه فرار کنه سگ دنبالش میکنه! یادمه مامانم همیشه اینُ به ما میگفت! بازم خدا رو شکر که که بخیر گذشته همیشه خوب وخوش باشید خانم خانما
بابا و مامان
پاسخ
قربونت بشم محبت داری عزیزمچشم حتما ممنون
سمیه
17 مرداد 93 21:20
عزیزم همیشه خوش باشی و سلامت
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم عزیز مهربونم
مامان ناهید
18 مرداد 93 2:43
سلام عزیزم خوبید ؟ اومدم پست را تمام وکمال خوندم خوشحالم که سفر خوبی داشتید الا جریان یاسمن که منم اشکم دراومد خدا بهتون رحم کرد عکسها خیلی جذاب بود الان دیر وقته دوباره میام عزیزم می بوسمتون بچه هارا به جای من ببوس
بابا و مامان
پاسخ
سلام ممنونم عزیزم ممنون از محبتتون
مامان ناهید
18 مرداد 93 10:43
بازم سلام گلم انشالله همیشه سفرهای خوبی داشته باشید می بینم که بابای خیلی مهربان دلسوزی دارید وچقدر به فکرتون بوده که با این سن بیل دست گرفته ومسیر راهتون را صاف وهموار می کنه الهی 200 سال عمر کنه ونشکنه سالم وتندرست باشه چقدر متواضع به نظر می رسن که صدالبته هستن
بابا و مامان
پاسخ
سلام عزیز دلم قربونت بشم خدا نگهدار بابا و مامان مهربونتون باشه
مامان ناهید
18 مرداد 93 10:44
یاسمن جون باپارسا جونم که در کنار پسر خاله ها خیلی بهشون خوش گذشته بازم اون عکسهای زیبا با زستهای خوشگل دل مارا برده یاسمن جون
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم خاله جون عزیزم
مامان ناهید
18 مرداد 93 10:52
چه جاهای زیبایی رفتید عزیزم خدا بهتون رحم کرده که یاسمن از دست اون سگ لعنتی نجات پیدا کرده شک ندارم به خاطر دل مهربون ورحیمتون بود که خدا بهتون عوض داده میگن از این دست بدی از اون دست میگیری خدا یاسمن جون رو سالم بهتون بخشید چقدر سگ با وفایی بوده که یاسمن رو نجات داده وبعد شده نگهبان شما من پیشتون نبودم ولی باور کن چنان روی من تآثیر گذاشته که به خاطر کرم ورحمت ولطف خداوند اشکم دراومد موی بدنم سیخ شد فداتون بشم که اینقدر دلتون پاکه
بابا و مامان
پاسخ
قربونت بشم محبت داری عزیزم
مامان ناهید
18 مرداد 93 10:55
اینجا چه پرنده های زیبایی دارن انشالله که همیشه باشن وکسی قصد شکار وآزار واذیتشون نباشن چون من دیدم هرجا پرنده باشه شکارچی زیادن واین پرنده های بی آزار را شکار می کنن ونظم طبیعت را بهم می زنن
بابا و مامان
پاسخ
بله متاسفانه
مامان امیرعلی گلی
18 مرداد 93 12:45
آخی عزیزم منم ازین تجربیات دارم البته مال خیلی ساله پیشه که سگ دنبال آبجی کوچیک من کرد و تمام روزمون خراب شد. الهی یاسمن گلی چقد اذیت شده فداش بازم خداروشکر که بخیر گذشته عزیزم به خاطر خوبیا و مهربونیاتون خدا یاسمن جونو نجات داده
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم عزیز دلم از مهربونیتون محبت دارید عزیزم
فریده
18 مرداد 93 14:22
اشکم در آمد ، خدا رو شکر که به خیر گذشته ، چه به سرت آمده ، واااای که یه دفعه هم می خواست این بلا سر پرهام بیاد . اصلاً باید از سگ دوری کرد ، به هر حال خصلتشون وحشی بودنه . ما که بهشون غذا هم داده بودیم ولی می خواست پای پرهام رو بگیره ، مامان جون صدقه بنداز ، خدا بهت رحم کرده . منم رمز می خوام
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم عزیز دلم چشم وای الاهی بمیرم برا قلب کوچیکشون که خیلی تند تند می زدهبراتون گذاشتم عزیزم
الهام مامان امیر علی جون
18 مرداد 93 17:06
سلام. وای خدا رحمتون کرد. صدقه بدید و یه نذر بکنید و آش رشته بپزید /خدا خیلی دوستتون داشته.
بابا و مامان
پاسخ
سلام ممنونم عزیزم چشم محبت دارید
باباحسين
18 مرداد 93 19:14
سلام صب اومدم خوندم و كامنت گذاشتم ولي موقع ارسال اخطار شارژ تمام است اومد و نفهميدم ارسال شد يا نه بابت گاز گرفتن سگ لعنتي خيلي ناراحت شدم ولي خدا را شكر كه اولا گازش عميق نبود و دوم اينكه سگه هار نبود و خدا را شكر سگ ناجي هم اونجا بود چرا كه خيلي كمك كرده تا بچه را زياد آسيب نرسونه ... خدا را شكر كه بخير گذشت خدا را سپاس
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم از محبتتون
مامان ساجده
19 مرداد 93 0:05
سلام چه جای قشنگی چقد توعکس اولی ماشالا یاسمن قشنگ افتاده خداروشکر که بخیر گذشته وچه خوبتر که بچه رو زود بردی دکتر انشالا که خدا خودش حافظ جون همه ی بچه ها باشه
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم عزیزم انشالاه برای دعای قشنگتون
مامان ساجده
19 مرداد 93 0:08
راستی یادم رفت بگم خدا طول عمر و سلامتی به باباتون با اون صورت مهربونش بده زاستی منم رمز میخااااام
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم عزیزم خدا نگهدار بابا و مامان مهربونتون باشه برات گذاشتم عزیزم
مامان روژینا
19 مرداد 93 8:46
وای عزیز دلمچقد خدا رحم کرد عزیز دلم یاسمن خوشگلم چقد ترسیده بچم بنده خدا مامانی چقد اذیت شدی الهی بمیرم اصلا بابچه ها مسافرت رفتن همینه
بابا و مامان
پاسخ
خدا نکنه عزیزم همیشه سلامت و پایدار باشید فقط چهار چشمی باید مواظب بود ممنونم عزیزم از محبتتون
مامان روژینا
19 مرداد 93 8:48
ما رمز می خوایم
بابا و مامان
پاسخ
برات گذاشتم عزیزم
عشق یعنی
19 مرداد 93 9:04
وای مامانی داشتم عکس هارو نگاه می کردم که دیدم نوشتی سگی که جون یاسمین و نجات داد موهای تنم سیخ شد و زودی اومدم پایین مطالب و خاطره تلخ تو خوندم خیلیییییییییی حالم گرفته شد خدا بهش رحم کرده عزیزم اشکم در اومد الی بمیرم براش . اصلا نمی تونم تصور کنم خدایا صدهزار مرتبه شکر که اتفاق بدتری نیوفتاده
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم عزیز دلم از ابراز محبتتون خدا نکنه همیشه سلامت باشید بله عزیزم من خودم هنوز تو شوکم خدانگهدار همه بچه های عزیز باشه
عشق یعنی
19 مرداد 93 9:06
راستی فراموش کردم سلام و علیک کنم خوبی عزیزم این شاله که همیشه خوش و شاد باشین با اجازتون به لیست دوستای مهربونم اضافه تون کردم که فراموش نکنم هر روز بهتون سر بزنم ماشاله عجب فرشته های نازی دارین من که از عکس هاشون کلی لذت بردم
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم عزیز دلم منم لینگتون کردم در بین دوستان عزیزم
مامان نگار
19 مرداد 93 9:45
خدا همیشه حای شکر رو بافی میذاره .خدا رو شکر که همه چی به خوبی گذشته .الان حالش چطوره ؟ترسش از بین رفته ؟زخم پاش زود خوب میشه ،ولی تا مدتها ترس تو وجودش می مونه .این اتفاق برای منم تو سن 7 سالگی افتاده و من هنوزم از سگ می ترسم ..نگران نباش و فقط روی فکرش کار کن که ترس براش همیشگی نشه .اگه حتی شده که بری و اونو نزدیک چنذ تا سگ بی ازار ببرییش تا ترسش بریزه .خیلی ناراحت شدم .اما بازم خدا رو شکر.
بابا و مامان
پاسخ
قربونت بشم محبت داری مامان جون باور می کنید از اونجا که اومدیم دیدم داره با پسر خاله ها برا سگ چوپون نون و غذا می ریزه اونی که همش در حال سکتست منم خدا را شکر جاش خوبه فعلا ذاره واکسناش ادامه می ده
مامان نگار
19 مرداد 93 9:47
چه بابای مهربونی دارید خدا واستون نگه داره .و چه جای قشنگی رفتید .همیشه به گردش اما بدون سگ درنده
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم عزیزم راست راستی بدونه سگ
مامان بی تاب
19 مرداد 93 13:38
خیلی قشنگه.زنده باشید .اسم روستا چی بود ...........جااااااااان دل آخی چه ترسیده از سگ حواست بهش باشه تو خواب شاید خوابشو ببینه و تو خواب جیغ بزنه.پاشو بوس کن بگوزود خوب میشهمنم رمز
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم عزیزم روستای خندقلو از توابع زنجانه اومدم عزیزم
فدایی محیا
19 مرداد 93 22:32
آخی الهی بمیرم چی کشیده تو اون لحظات عزیزدلم.خداب خیر گذرونده. عکساخیلی خوب بود ولی واسه دخترنازم خیلی ناراحت شدم
بابا و مامان
پاسخ
خدا نکنه ممنونم عزیز دلم از محبتتون
مامان آینازوآرش
20 مرداد 93 1:47
سلام عزیزم خوبی ایشالا همیشه به گردش ایشالا سایه باباتون همیشه بالا سرتون باشه عزیزم خدا بهش رحم کرده که اون سگه اونجا بوده وگرنه ...واااای خیلی وحشتناکه عکسا خیلی قشنگ بودم جای خیلی قشنگی بود میشه بگی کجا بوده
بابا و مامان
پاسخ
سلام عزیز دلم ممنونم ممنونم قربونت بشم لطف داری خدا نگهدار همه بابا و مامانهای مهربون باشه عزیزم اونجا روستای خندق لو از روستاهای زنجان هستش
مامان آینازوآرش
20 مرداد 93 1:49
عزیزم اگه میشه منم رمز
بابا و مامان
پاسخ
برات گذاشتم عزیزم
مامانی ماهان جون
20 مرداد 93 8:44
ایشالله تن بابای مهربونت سلامت که اینقد مهربونه و برا ورود شما اینقد زیر آفتاب سوزان زحمت کشیده...عاشق باباهای مهربون و دختر دوستم
بابا و مامان
پاسخ
قربونت بشم خدا پدر و مادر عزیزت را بیامرزه عزیز دلم
مامانی ماهان جون
20 مرداد 93 8:44
ای ول گلم چه قدر عکسهای زیبا و جذاب و همه جوره
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم عزیزم
مامانی ماهان جون
20 مرداد 93 8:45
باغ انگورتون آبادددددددد..هوایی شدیم
مامانی ماهان جون
20 مرداد 93 8:48
ای واااااااااای همه تنم مور مور شدددددددددددددددد
مامانی ماهان جون
20 مرداد 93 8:49
خدا خیلی رحم کرده...قربونش برم یاسمن جون الان حتما ترسیده
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم خدا نکنه عزیزم اولش بله اما بعدم داشتن با پسر خاله ها به سگ چوپون نون می دادن
َشقایق افشار
20 مرداد 93 8:50
وای خدابهتون رحم کرد خوب شد به خیرگذشت عزیزم. برای منم رمز بزار عزیزم
بابا و مامان
پاسخ
برات گذاشتم عزیزم
مامانی ماهان جون
20 مرداد 93 8:51
خدایا خیلی شکر که به داد دوستم و دختر خوشگلش رسیدی..خیلی مهربونی خدا یا بازم هواشونو داشته باش
بابا و مامان
پاسخ
قربونت بشم محبت داری عزیز دلم
مامانی ماهان جون
20 مرداد 93 8:51
ای ول به مرام و معرفت سگی که نمک خورد و حرمت نمکدونو نگه داشت..نوش جونش هر چی خورده بود...بعضی آدمها باید ازش یاد بگیرن
مامانی ماهان جون
20 مرداد 93 8:54
سوال پست قبلیمو پس میگیرمپ از زنجانینسویرم بیلنی
بابا و مامان
پاسخ
ساغ الاسان قوربانام سنه عزیزیم
مامانی ماهان جون
20 مرداد 93 8:54
منم لمز میخواماااااااااا..اونم شدیددددددددددددددد
مامان بردیا شیطون
20 مرداد 93 17:31
وای عزیزم..چه عکسایی قشنگی گرفتی خدا پدرتون رو حفظ کنه....پدرا همه مهربونن خدا رحم کرد که مورد خاصی پیش نیومد... ایشالا که خاطرش توی ذهنش نمونه..... ایشالا همیشه خوش باشین و سالم و سرحال حتما براشون صدقه بده
بابا و مامان
پاسخ
قربونت بشم محبت داری عزیزم خدا نگهدار همه پدر مادرای مهربونمون باشه
آجی محمدمهدی
20 مرداد 93 19:29
وای عزیزم.بمیرم الهی.چقدر وحشتناک بوده.ولی خداروشکرکه بخیرگذشته.خیلی مواظب فرشته هاتون باشین.
بابا و مامان
پاسخ
خدا نکنه قربونت بشم محبت داری عزیز دلم
آجی محمدمهدی
20 مرداد 93 19:30
راستی خاله ای منم میتونم رمزداشته باشم؟
بابا و مامان
پاسخ
اومدم عزیزم
مامان عرفان
21 مرداد 93 10:29
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي چه وحشتناك
بابا و مامان
پاسخ
بله عزیزم الانم که یادم میفته موهای تنم سیخ میشه خدا خیلی بهمون رحم کرد
مامان عرفان
21 مرداد 93 10:29
الهي خاله بميره برات ياسمن جونم
بابا و مامان
پاسخ
خدا نکنه خاله جونم
مامان عرفان
21 مرداد 93 10:29
خدا رو شكر به خير گذشته
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم عزیزم
مامان عرفان
21 مرداد 93 10:30
خدا خودش رحم كرده . البته شما هم نتيجه ي خوبي به حيوانات را ديدي .
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم همینطوره عزیز دلم
ღمــــامــــان یــهــ پســـر✿ــــرک شیــطو نـــღ
21 مرداد 93 13:27
سلام گلم خوبی شرمنده برای تاخیرم به به چه عکسای قشنگی چه مناظره زیبایی ایشالله همیشه به گردشُ تفریح و این خوشی ها همیشه مستدام باشه خدا پدر و مادر مهربونتو برات نگه داره خانومی خداروشکر که بخیر گذاشتم عزیزم ایشالله آمپولاشم بزنه دیگه هیچ بخیرتموم بشه اگه دوستداشتی به منم رمز بده
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم عزیز دلم براتون گذاشتم
مامان امیرحسین
21 مرداد 93 21:17
سلام خانومی .منم مسافرت بودم وبعد از ظهر اومدیم.اومد پستت را خوندم عکسهای خیلی قشنگی گرفتید .از بابت یاسمن جون خیلی ناراحت شدم ایشالله که هیچ مشکلی نبوده ونیست. طفلی چقدر ترسیده .میبوسمتون .
بابا و مامان
پاسخ
قربونت برم محبت داری عزیز دلم
مامان امیرحسین
21 مرداد 93 21:18
راستی من یکبار درخواست رمز داده بودم .صلاح ندونستید بهم بدید
بابا و مامان
پاسخ
وای تورا خدا ببخشید ندیدم عزیزم شرمنده اماومدم براتون گذاشتم
مامان درسا
22 مرداد 93 0:22
وای خدا چقدر بهتون رحم کردهواز بس که مهربونید. خدا به پدرتون سلامتی بده.چه جای قشنگ و با صفایی.
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم عزیز دلم
مامان ز✿ـرا
24 مرداد 93 16:08
همیشه به گشت و گذارچقد خدا به یاسمن جون رحم کرده،حالا خوبه اون سگ خوبه بوده و گرنه...خدا رو شکر که به خیر گذشت. چه دریاچهء زیبایی.قلمرو لک لکا چقد جالبهچه جای خوبی بودید،معلومه بچه ها کلی کِیف کردن
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم عزیز دلم بله مامان جون حسابی خوش گذروندن