ماجراهای سفر ما...
این عکسها هم برا تو راهه (بوئین زهرا)
بابا داشت جلوی خونه را اماده می کرد برا ورود ما
این اقا پسر عمو باباست که تو روستا زندگی می کنه و 5 تا دختر داره که همه ازدواج کردن جز
یکیشون که ضمن اینکه به پدرش کمک می کنه داره لیسانس زبان می خونه بنده خدا یه پسر
داشت که 9 سالگی از دنیا رفت و خیلی از این بابت شکست خورد اخه روستا و کلی کار و ...
پارسا در حال پرتاب سنگ به طرف درخت بیچاره وقتی گفتم نزن مامان گناه داره
می گفت(مده دلخت تسم دلاه دهن داله)مگه درخت چشم داره دهن داره
پسر تپل و نازی که تو صحرا بود
این اقا با خرش و تو مسیر دیدیم بچه ها با خرش عکس گرفتند
بچه ها در باغ انگور بابا
یاسمن و پسر خاله ها
واما...
اینجا پر بود از پرنده های زیبا از جمله بلبل و هد هد
اون سگی که جون یاسمن و نجات داد
دریاچه ای که رفتیم کنارش
قلمرو لک لکها
سلام دوستان عزیزم امیدوارم روز و روزگارتون به خوشی و سلامتی باشه دوستای گلم نادر یه دوهفته ای تعطیل بود که ما هفته اول و تصمیم گرفتیم بریم پیش پدر و مادر عزیزم که بعد از نیمه شعبان به خاطر گرمای هوا رفته بودند زنجان بعدم به روستای بابا اینا که خیلی خوش اب و هواست ما هم درست فردای روز عید حرکت کردیم وقتی رسیدیم دیدم بابا داره جلوی خونه را صاف می کنه که ما راحتتر بتونیم رفت و امد کنیم دوستت دارم بابا جونم تا چند روز مشغول گشت و گذار تو روستاهای اطراف و داخل روستای بابا اینا بودیم محمد پارسا فقط یا سنگ جمع می کرد یا چوب یاسمن هم با پسر خاله ها حسابی خوش گذرونی کرد تا اینکه اونروز خیلی بد ما رفتیم به اون روستای لعنتی اول غذا را اماده کردیم بچه ها داشتن بازی می کردن وقتی خواستیم بخوریم یه گربه با یه سگ اومدن نزدیکمون نشستن ما هم استخون و نون براشون پرت کردیم البته اون وسطا من گوشتم پرت می کردم یه سگ سیاه هم پیداش شد و اومد خلاصه حسابی سیر شدن و رفتند ما هم غذا ها را جمع کردیم تازه داشتیم چای می خوردیم دیدم صدای پارس سگ میاد وقتی بر گشتم دیدم محمد صادق و محمد رضا دارن می دون به طرف ما به دنبالشون یاسمن پا برهنه گریه کنان داره میاد وقتی اومد بغلم الهی بمیرم پاهاش همینطور داشت می لرزید با لرز گفت مامان سگ گازم گرفت از ترس مردم چشمم هیچ چیز و نمی دید فوری نگاه پاهاش کردم دستاش هیچ چیز نبود نه خونی نه پارگی پس کجات و گاز گرفته مامان پاش و نشونم داد وای الهی بمیرم کبود شده بود و یه نقطه از پوست پاش سطحی پاره شده بود گریم گرفته بود اطرافیان گفتند نه بابا این جای دندون سگ نیست شاید وقتی می دویده پاش جایگیر کرده منم علا رغم میلم راضی شدم اما دلم داشت مثل سیر و سرکه می جوشید تا اومدیم خونه شلوارش و نگاه که کردم جای دندونای سگ لعنتی را دیدم فهمیدم حتما سگ گازش گرفته بازم از یاسمن اینا پرسیدم چطور شده بود یاسمن گفت مامان ما داشتیم می رفتیم سه تا سگ بودند یکی از سگها همون سگه بود که ما بهش غذا دادیم یه دفعه یه سگ دیگه که سفید بود به ما حمله کرد من اومدم فرار کنم پاچم و گرفت همون موقع اون سگه که ما بهش غذا دادیم دم اون سگه را گاز گرفت من از دستش فرار کردم پسر خاله ها هم همین و می گفتند دیگه موندن و جایز ندونستم بلند شدم با سرعت یاسمن و رسوندیم به شهر ماهنشان که اونجا گریه امونم نمی دادکه خانم دکتر دلداریم داد عزیزم چیزی نشده الا واکسن هاری می زنند براش که خدای نکرده مشگلی پیش نیاد خدا می دونه اونروز چه بر من گذشت الان هم از استرس اون روز خواب ندارم اصلا روحیه اینجا اومدنم نداشتم الان کمی بهترم یاسمن چهاردهم واکسن اولیه را زد 16 دومیش و و حالا20و 27و10 هم باید مراحل بعدیش و بزنه خدا را شکر که مشگلی پیش نیومد همش فکر می کنم اگه اون سگه بقول محمد پارسا(مربون )اونجا نبود چی میشد همیشه فکر می کردم تو مهربونی و وفاداری سگها اغراق می کنند اما خدا شاهده اون سگ بعد از اینکه جون یاسمن منو نجات داد اومد کنارمون اروم نشست و چهار چشمی مواظبمون بود اول فکر کردم شاید بازم غذا می خواد اما دیدم نه حیون لب به غذای که طرفش انداختم نزد اونجا فهمیدم که برا چی اونجا نشسته نزدیکمون تا ما بلند شدیم اومدیم اونم رفت خدایا شکرت اون سگ مثل یه فرشته به دادمون رسید و از بلای که اومده بود نجاتمون داد راستی یه گاوم اونجا بود که حیون و بسته بودن و رفته بودند همش سرو صدا می کرد خواهرم پا شد رفت تو یه ظرف بزرگ دو بار براش اب برد حیون صداش و برید همش فکر می کنم بلای که از سرمون گذشت نتیجه خوبی بود که در حق حیونا کردیم اون سگها گربه کوچولو و اون گاو و صد البته لطف و مهربونی و کرم خدای مهربونم اون عکس اخریه قلمرو لک لکهاست که خیلی قشنگ بود درست وسط کوه شکف داشت و بالاش لونه لک لکها بود که چون حوصله نداشتم نشد از اون قسمت عکس بگیرم اینم ماجراهای سفر ما همیشه خوش باشید و سلامت دوستای گلم خیلی مواظب گلای قشگم باشید دوستتون دارم خیلی زیاد عکسهای خصوصی را هم به طور خصوصی می زارم هر کی از دوستان دوست داشت بگه رمز و براش بزارم
پ.ن. دوستان عزیزم کامنتهای پر محبتتون را حتما تایید می کنم سر اولین فرصت