یاسمن یاسمن ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره
محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

فرشته های ناز زندگی ما

این پسر...

سلام بر دوستان گل و مهربونم ارزو می کنم سالم و سلامت باشید  این روزا در گیر مدرسه بچه ها هستم از نوع حسابیش یاسمن شیفتش گردشیه و پارسا ثابت ظهره همش خیال می کردم وقت زیادی میارم اما زهی خیال باطل که وقت تازه کمم میارم اما الان که بچه ها خوابند فرصتی شد تا بیام و بنویسم  دیروز پارسا را می بردم مهد تو راه بهم می گفت( مامان من بدولگ تم می لم وتایلای دیاد می خلم گفتم بله عزیزم گفت دیاد دیاد گفتم بله عزیزم  با بغض گفت( نخیل بابام بااد بله بخله همت تو خونه میکابه) بیچاره بابا بعدشم گفت (مامان من انداده یه دینا توت دالم تون تو همت کال می کنی خته میتی) اینجاست که باید بازم گفت بیچاره بابا دیشب با یاسمن دعواش شد و یه حر...
17 آبان 1394

بدون عنوان

سلام بر دوست گلی که الان پیش ماست و تو وبلاگمون ممنون که اومدید همین الان که اومدم دیدم یه نفر اینجاست بعد از اینکه اومدم و دیدم ای بابا انگار کسی ازمون یاد نکرده بجز دو  سه تا از دوستای گلم که  ممنون از مهربونیشون هستم انگاری اینجا هم زمستون و سردی  زیاد شده که ادماتمی تونن به  خونه  هم دیگه سر یزنن همینه که وقتی دیدم یه نفر اینجاست کلی ذوق کردم نمی دونم چه کسی هستید اما به هر حال ممنون که اومدی ...
17 آبان 1394

یه روزخوب و یه پسر شیطون بلا...

سلام دوستان عزیزم ارزو می کنم شاد و سلامت باشیدو خوش و خرم امروز بلاخره بازم وقت شد تا بیام و بنویسم عکسهای که اون بالا می بینید برا جمعه دو سه هفته پیشه  که بچه ها با پسر خاله ها رفته بودند گردش  که حسابی بهشون خوش گذشت اون موقع وقت نشد بزارم حالا عکسها را  گذاشتم یاسمن خانم اون تل و عصای جادوئیش و با صندلاش و تازه خریده که خیلیم دوستشون داره دو تا هم النگو داره  و همش با اونا مشغوله بازیه محمد پارسا طبق معمول تفنگ خریده و حسابی مشغولش کرده دیروز بردمش مغازه تا براش خوراکی  بخر م ببره مهد تو مغازه یه اقا داشت سوسیس می خرید پارسا خیلی...
10 آبان 1394

وروجکای شیطون بلا...

  سلام دوستان عزیزم عزاداریهاتون مورد قبول حق باشه ارزو می کنم سالم و سلامت باشید امروز خونه بابا اینا حلیم بود و ما رفتیم اونجا امسال اینقد بچه ها شیطونی کرده بودند  که اخراجشون کرده بودند ما که رفتیم خبری از پسر خاله ها نبود و پارسا و یاسمن غمگین شدند وقتی دیدند بچه ها نیستن د منم  فرستادمشون خونه خاله شون چون اخراجیها اونجا بودند شب که رفتم دنبالشون بیچاره خواهرم چیزی  نگفت اما معلوم بود حسابی کلافش کرده بودند وقتی اومدیم خونه دو تا وروجکای من تو ماشین خوابیدند  یاسمن همین حالا اومد اینجا و داره یک یکی اعتراف می کنه وای که چه شیطونیای نکردند فکر کنم تا مدتها روم نشه این وروجکای خرابکار و ...
1 آبان 1394
1