یه روزخوب و یه پسر شیطون بلا...
سلام دوستان عزیزم ارزو می کنم شاد و سلامت باشیدو خوش و خرم امروز بلاخره بازم وقت شد تا بیام و بنویسم عکسهای که اون بالا می بینید برا جمعه دو سه هفته پیشه که بچه ها با پسر خاله ها رفته بودند گردش که حسابی بهشون خوش گذشت اون موقع وقت نشد بزارم حالا عکسها را گذاشتم یاسمن خانم اون تل و عصای جادوئیش و با صندلاش و تازه خریده که خیلیم دوستشون داره دو تا هم النگو داره و همش با اونا مشغوله بازیه محمد پارسا طبق معمول تفنگ خریده و حسابی مشغولش کرده دیروز بردمش مغازه تا براش خوراکی بخر م ببره مهد تو مغازه یه اقا داشت سوسیس می خرید پارسا خیلی نگا می کرد یه دفعه گفت(مامان مده توتیت دلل نداله) مامان مگه سوسیس ضرر نداره گفتم چرا اما هسیس هیچی نگو یه زیر چشمکی هم نگاه اقاهه کردم دیدم وای اخماش تو همه اقا این پارسا ول کن نبود کلیک کرده بود رو این سوسیسا یه دفعه گفت ( مامان هل کی توتیت بخوله میمیله) مامان هر کی سوسیس بخوره میمیره اقا من داشتم از خجالت می مردم نمی دونستم بخندم یا گریه کنم پول و دادم به فروشنده و با سرعت باد از اونجا فرار کردم اقاهه اصلا به روش نمیورد پارسا چی میگه وقتی اومدیم دم در همین پارسا که اقای بهداشت شده بود گفت مامان ( مهدی می گفت دلل داله الان نه اون قدیما دلل دااش بلام می خلی مهدی می گفت ضرر داره اون قدیما ضرر داشت برام می خریداشتم کتابها و وسایل یاسمن و بر چسب می زدم گفت مامان بده منم بلچسب بدنم گفتم باشه و ازم خواست رو بر چسبا اسمش و بنویسم و قتی اومدم اتاق دیدم برچسبا را رو تمام وسایل و تماملباساش چسبوندهامروزم داشتیم می رفتیم بیرون نادر کتش و پوشیده بود گفت فکر کنم کت دومادیه پارسا می گفت( مده شما علوسی تردید) بعدم نادر می خواست یه کت دیگه بپوشه به باباش گفته( بابا اله نپوش یتی دیده بپوش اون و بزار بلا وقتی که خواتی دوباله علوسی کنی)از این حرفهای بامزه زیاد می گه که فعلا همیناش یادمه و نوشتم خلاصه روزگاری داریم می گذرونیم با این شیطون بلاهمیشه شاد و سلامت باشید