یاسمن یاسمن ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره
محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

فرشته های ناز زندگی ما

یاسمن عزیزم و پارسا جون

سلام دوستان عزیزم دیروز بچه ها را بردم حمام وقتی اومدند بیرون سر یاسمن یه روسری بستم این دفعه نذاشت سشوار کنم گفت مامان تورا خدا روسری سر کنم گفتم باشه اما پارسا را سشوار کرده بودم سر یاسمن روسری بود که پارسا طلبکارانه با داد و بیداد اومد و روسری می خواست سرش کردم و چند تا عکس ازشون گرفتم راستی عکس لباسهای جدید یاسمن  را هم گذاشتم تو پست قبلی اینجا پارسا عینک دائیش و گرفته زده این عکس گذاشتم تا بگم که این پسره ابرو من و اینجا برد یه دختر کوچولو اومد پیشش باهاش بازی کنه تو حرم پریشب یه مشت حواله صورتش کرد الان اینجاهم دختره داره میاد داره چپ چپ نگاش می کنه ...
17 مهر 1392

ما هنوز اینجاییم+عکس

سلام دوستان عزیزم امروز ما نرفتیم اخه زنگ زدند پرواز امروز کنسله و موند برا فردا ساعت 10 خوبه باز خدا پدرشون و بیامرزه خبرمون کردند یکی از کارکنان اونجا برادر همکار نادره خبرمون کرد که فردا بریم اگه می رفتیم و نمیشد منم دارم جمع و جور می کنم صبح رفتم برا یاسمن یه دامن و لباس خریدم با یه ساق شلواری که عکسش و وقت کردم حتما می زارم الان اومدم دیدم دوستای گلم برام کامنتای پر مهرشون را گذاشتند حتما میام همش و تایید می کنم شب الان خیلی کار دارم کارام و که کردم با خیال راحت میام ممنونم از لطف و مهربونی همتون یبار دیگه   روز جهانی کودک را به همه نی نی های خوشگلتون تبریک می گم دوستتون دارم 6996669999996669999996669966666669...
17 مهر 1392

دسته گل جدید این دو تا وروجک

سلام دوستان عزیزم فکر نمی کردم دیگه قبل از رفتن پست جدید بزارم اما این دو تا شیطون کاری کردند که مجبور شدم بیام بنویسم  حالا چی شده امروز خانم همسایه اومده بود خونمون داشتیم با هم صحبت می کردیم یه دفعه احساس کردم صدای این دو تا شیطون نمیاد رفتم ببینم چه خبره وقتی رفتم پذیرای طبق معمول تا من و دیدند فرار کردند هر چی نگاه کردم چیزی نبود با خودم گفتم یعنی چرا فرار کردند که یه دفعه چشمتون روز بد نبینه چشمم افتاد به روی فرشها وای پر دونه انگور بود و پر از نارنگی که بیشترشون له شده بود وای این فرشها یکماه نیست شسته شده صداشون کردم یاسمن از ترسش زود اومد بهش گفتم مامان چرا این کارو کردید گفت اخه مامان داداش هاپو شده بود من داشتم جلو...
15 مهر 1392

اتفاقاتی که به خیر گذشت...

سلام دوستان عزیزم دیروزصبح که اومدم سراغ کامپوتر دیدم  وای همش پیام میده کابلها را برسی کن اما هر چه تلاش کردم روشن نشد تا ظهر که وقتی اومدم سراغش دستم خورد پشت مانیتور یه دفعه روشن شد خودمم نفهمیدم چی شد قبلش زنگ زده بودم داداشم بیاد یه نگاه بهش بندازه اخه معلم کامپوتر  و استاد برا درست کردن اشکالات کامپیوتر با افتخار بهش زنگ زدم و گفتم درستش کردم دیگه نمی خواد زحمت بکشی وقتی و ارد وبلاگمون شدم دیدم35 کامنت هست از دیشب که این پست و گذاشتم و بیشترین کامنت برا پست قبلیه (ماجرای شکلهای گرد) ممنونم از لطفتون و کامنتهای جالبتون اگه یاسمن و پارسا بفهمند چه مشوقهای مهربونی دارند دیگه خونه کن فیکونه بازم ممنونم از کامن...
8 مهر 1392

ماجرای این شکلهای گرد

سلام دوستان عزیزم گفته بودم می نویسم براتون که اینا چیه اینا یکعدد کلوچه بیچارست که به این روز در اومده و اینم قالبش برا یاسمن و محمد پارسا کلوچه گذاشتم بخورند و رفتم سراغ کارام وقتی رفتم ببینم چه کار می کنند دیدم با همکاری هم کلوچه بیچاره را له کردند حالا پارسا بقیش و له می کنه یاسمن هم رفته اب اورده خیسشون کرده حمیر درست کرده و بعد همون ریله که تو عکس هست به عنوان قالب استفاده کرده و این شکلها را درست کرده من و که دیدند فرار کردند این دفعه از خنده مرده بودم چون دو تاشونم هول کردند  و پا به فرار گذاشتند صداشون کردم مامان بیاید کاری ندارم حالا انگار چکار می تونستم بکنم با دلهره اومدند و وقتی دیدند اوضاع ارومه...
6 مهر 1392

نگین جونم تولدت مبارک

نگین جان تولدت مبارک http://www.neginjooni.niniweblog.com پلک جهان می پرید دلش گواهی میداد اتفاقی می افتد اتفاقی می افتد و فرشته ای از آسمان فرود آمد نگین جان تولدت مبارک ...
6 مهر 1392