دسته گل جدید این دو تا وروجک
سلام دوستان عزیزم فکر نمی کردم دیگه قبل از رفتن پست جدید بزارم اما این دو تا شیطون کاری کردند که مجبور شدم بیام بنویسم حالا چی شده امروز خانم همسایه اومده بود خونمون داشتیم با هم صحبت می کردیم یه دفعه احساس کردم صدای این دو تا شیطون نمیاد رفتم ببینم چه خبره وقتی رفتم پذیرای طبق معمول تا من و دیدند فرار کردند هر چی نگاه کردم چیزی نبودبا خودم گفتم یعنی چرا فرار کردند که یه دفعه چشمتون روز بد نبینه چشمم افتاد به روی فرشها وای پر دونه انگور بود و پر از نارنگی که بیشترشون له شده بود وای این فرشها یکماه نیست شسته شدهصداشون کردم یاسمن از ترسش زود اومد بهش گفتم مامان چرا این کارو کردید گفت اخه مامان داداش هاپو شده بود من داشتم جلوش غذا پرت می کردم اونم می خوردخانم همسایه از خنده روده بر شده بودپارسا هم فکر کرد کار خوبی کردند اونم اونجا را نشون من می داد و تند تند می گفت مامان من هاپوبا چه بدبختی جمعشون کردم بعد تمام فرش و فرچه زدم با شامپو فرش اون موقع این طوری بودماما بعدابه کارشون که فکر می کردم خندم می گرفت راستی اون وسطها پارسا دو سه تا لقد نثارم کرد کاملا طلبکارانه