سلام دوستای خوبم امروز هم یه خطر دیگه از بیخ گوشمون رد شد تو اتاق مشغول کارام بودم که با داد پارسا دویدم بیرون دیدم این دو تا شیطون با همکاری هم رفتند تو کمد دیواری و جعبه خیاطی را برداشتند و شروع کردند نخها را به هم پیچوندن که پارسا که داشته میو مده پیش من پاش گیر می کنه به نخها که داد می زنه رفتم دیدم چقد خدا بهم رحم کرده اگه بدونید چه کار کرده بودند تمام سوزنا را پرت کرده بودند این ور اونور بعدش جعبه پونس راکه اونجا بود را ور داشته پرت کرده بودند هوا همه جا پر بود اگه یکی از اینا وقتی پارسا می ومد پیش من می رفت پاش خدا یا وای نه چی می شد رفتم همش و جمع کردم پونسها که صاف رو زمین برگشته بود چند تام سوزن صاف فرو رفته بود زمین وای خیلی ...