خونه کارتونی...
این خونه کارتونی و
این عکسم برا داخل کارتونه
پارسا حرص من و در میورد چشمش و می بست تا عکسها خراب شه
اینجا داشتند اواز می خوندند که یه دفعه پرت شدند پایین
اینجا هم در حال خارج شدن بعد از افتادنشون
اینجا داشتند سریال مختار تماشا می کردند
سلام دوستان عزیزم ارزوی سلامتی و شادی براتون دارم دیشب برا اتاق بچه ها یه بخاری خریدیم نمی دونید چقدر این دو تا وروجک شیطونی کردن اواز می خوندن داد و بیداد راه انداخته بودن دیونمون کردن بس که این کارتون و اینور اونور کوبیدن پارش کردن می رفتن تو کارتون بخاری درش و می بستند اواز می خوندن خودشون و می انداختن با کارتون رمین و می خندیدند دیگه از تو کارتون در نمیومدن بیرون وقتی هم می گفتم بسه بیاید بیرون دیگه پارسا می گفت (چیکال داری اونمونه دوت دالیم بادی اونیم)چکار داری خونمونه دوست داریم بازی کنیم یعنی اون اخر اخرا دیگه اینطوری بودیم از دستشون تازه سریال مختارم اینجا تماشا کردن خلاصه ما ساعت 9 اومدیم خونمون تا ساعت 12 مشغول بازی بودند که بعدش به زور خوابیدند