یاسمن و پارسادر نمایشگاه کتاب تهران
سلام دوستان عزیزم ما اومدیم خدا را شکر خیلی راحت رفتیم و راحت اومدیم نمایشگاه هم خلوت بود رفتیم به طرف غرفه کو دکان یه قسمتی بود بچه ها را گریم می کردند یاسمن با باباش بود رفته بود گریمش کرده بودند پارسا هم گفته بود منم اونم نشسته بود باباش زنگ زد منم رفتم چند تا عکس گرفتم بعد هم اومدم پیش خواهرم وبا هم رفتیم کلی خواهرم کتاب خریدبه اقای روانشناسی بود که که با دختراش اومده بود خیلی خوب با بچه هاش حرف می زد و نظرخواهی می کرد وبچه های نازو کوچولو که یکی اسباب بازی می خواست یکی سی دی می خواست و گریه میکرد یکی خسته بود و اشک می ریخت و... بعد هم اومدیم برا خوردن غذا که وای چه ادمهای افتضاحی اونجا بودند بسیار وقیح و بیشرم که دوست ندارم تو وبلاگ بچه ها به کارای بیشرمانشون اشاره کنم خدا کجای زندگی این ادماست خدا یا اخر عاقبت هممون را به خیر کن بگذریم هوا گرم بود ما هم حوصله نداشتیم دنبال جای دیگه بگردیم همون جا غذا را خوردیم و ساعت 3:30 دقیقه بود راه افتادیم به طرف قم خلاصه به قول گفتنیا سره جم خیلی خوب بود امیدوارم در جمع خانواده های گلتون شاد و سلامت باشید
پ.ن. راستی یاسمن خوسته بود پروانه بشه و محمد پارسا هاپو