بازم ...
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود یه دختر کوچولو بود که اسمش مریم بود مریم کوچولو دختر حرف گوش کنی نبوداینجای قصه بودم که
اینم معجون پارسا
چای که پارسا ریخته زمین
اینم اوضاع خونه
سلام دوستان عزیزم امروز امده بودم یکی دیگه از قصه های که به بچه ها گفتم و بنویسم تازه شروع کردم خیالمم راحت که همه کارا را کردم و اومدم بنویسم که دیدم این وروجکا ساکتتند وقتی رفتم اتاق وای یواشکی اومدم اتاق و دوربین و برداشتم و چند تا عکس گرفتم اولش نفهمیدند اما بعدا متوجه شدند خدایا چه بلای سر خونه اوردند اما خودمونیم چه کیفی می کردند یه دفعه چشمم خورد به لیوان رو اوپن وای این دیگه چیه چای یاسمن و صداش کردم گفتم این چیه مامان گفت پارسا با چای معجون درست کرده دیدم فرار کرده رفته زیر لحاف وقتی صداش کردم سرش و اورد بیرون تی می دی (چی می گی)بعدم اومد بیرون و گفتم این چه کاری کردی یه لقد نثارم کرد و رفت