امروز
سلام دوستان عزیزم الان که می نویسم دو تا وروجکا بیدارند دارند تلویزیون نگاه می کنند منم مشغول جمع و جور کردن بودم من ویاسمن صبح تا حالادو سه بار لباس پوشیدیم و عوض کردیم با انواع کفشها که کدوم بهش میاد یاسمنم پا به پای من اینقد بامزه و بزرگونه نظر می ده که انگارکارشناسه ماهره مامان با این کفشها نمیاد پاپیونش هم رنگ لباست نیست مامان گل سرت حریره با لباست ستهمامان ساپورت نپوش با اون شلوار مشکیه قشنگترهمامان دمپای شیشه ای من کو ساق سفیده که پایینش منجوق داره با لباس عروسم به هم میاد وای هزارتا نظر جور وا جور وقتیم می دید به حرفش گوش می دم کلیم خوشحال میشد داشتیم لباس می پوشیدم و در میوردیم یه دفعه پارسا که خیلی وقت بود نگامون می کرد گفت (مامان تتار میتونید اده دودم)مامان چکار می کنید خسته شدم ممنونم از دوستان گلم که اومدند و برامون کامنت گذاشتند امروز شاید فرصت نکنم بهتون سر بزنم اما فردا حتما میام پیشتون و به همه سر می زنم دوستتون دارم زیاد