عروسکم
دیشب بازم به اصرار یاسمن رفتیم پارک اما خدا را شکر اوضاع خوب بود من بچه مریض ندیدم
شاخه ای که دست یاسمن می بینید باباش بهش داده اخه بچه ها را دید دارند شاخه به دست تو اون قسمت پشت که تو عکس پیداست بازی می کنند یاسمنم اصرار کرد بابا منم می خوام من دلم نمی خواست بهش بده امانادر می گفت بچه است بچه های دیگه را دیده اینم می خواد با نارضایتی قبول کردم شاخه به اون بزرگی را نمی تونست ضبط و ربط کنه به هرحال همینطور که داشت بازی می کرد یه پسر بچه اومد تو یه چشم بهم زدن بایه لیوان اب گفت روت اب بپاشم تا یاسمن عکس العملی نشون بده سر تا پاش و خیس کرد و جیغ و داد یاسمن نمی دونستم حرص بخورم به کار اون بچه یا به عکس العمل یاسمن بخندم خلاصه نادر رفت از ماشین لباس اورد براش عوض کردم اما جالب بود مادر بچه اصلا به روی خودشم نیورد تو قسمت بازی همون بچه اومده بود بدو بدو رفته به نادر گفته عمومن دخترت و خیس کردم راستی این بچه ها عالمی دارند تا یکساعت قبلش از دستش دلخور بودم اما اونموقع دوست داشتم بوسش کنم که اینقده بامزست رفته بود به یاسمن هم گفته بود دختر معذرت می خوام به همین سادگی چی بگم بچه ها خیلی پاکند دنیای پاکشون و سادگی دلشون دوست داشتنی ترشون می کنه
راستی تو عکس پارسا نیست به خاطر اینکه اصلا دوست نداشت عکس بگیره اگر می خواستم یواشکی بگیرم فرار می کرد وعکسها را خراب کرده قابل گذاشتن نیست