تنهائی
الان ساعت 3:30 دقیقه است گلهای نازم خوابیدند اما خواب به چشمهای من نمیاد ا فکرم مشغوله چند بار سعی کردم بخوابم اما فایده نداره شایدم یه کمی ترس الکیاظطراب بی خودی خدا می دونه چقد خسته ام اماامروز روز خوبی بود تقریبا ارامش زا فقط قسمت بدش نبود نادره که ایشالاه فردا بر می گرده خدا را شکر یه موضوعی فکرم و مشغوله خودش کرده بود که تقریبا حل شده خدایا شکرت
اینقدر بیرون هوا مطبوعه و نسیم دل انگیزی میادکه احساس لذت بخشی به ادم دست میده من که پنجره را باز کردم کنار پنجره دارم حیاط مجتمع را تماشا می کنم همه خوابند فکر کنم فقط من و گربه ها بیداریم یه گربه این رو به رو نشسته زل زده بودتو چشمام فکر کردم برم دوربین بیارم عکس ازش بندازم اومدم دیدم رفته اهنگ جدید وبلاگمون را دوست دارم اما یاسمن خانم نمیزاره بمونه اجازه داده دوروز باشه و اهنگ قبلی را می خواد منم اطاعت امر کردمامروز روز زیبا و قشنگیه خدایا شکرت