یاسمن عزیزم امروز
امروز خوشگل مامان حسابی گل کاشته با داداشش بازی می کرد که حواسش و از من پرت کنه تا من کارام و انجام بدم اخه امروز مشغول کارای باقی مونده از عید بودم می گفت مامان جون من با داداشم بازی می کنم تو به کارات برس بگذریم پارسا شیطون کم گول می خوردو می ا و مد حقش و از من می گرفت بیچاره یاسمنم چند بار از دستش کتک خورداینروزا مگه یاسمن جرات داره بیاد بغلم شروع می کنه به کتک زدنش و اگه نرفت پایین حالاست که جیغ و داد راه بندازه تا من مجبور بشم یاسمن و بفرستم پایین و بغلش کنم بعدش سعی می کنه تا اونجا که می تونه خودش و برام لوس کنه اولش یه مامانیه کش دار می گه مامانننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننه بعد لپای مامان و می کنه بعد صورتش و به لبام می چسبونه بعد یه دفعه با قلدری می گه بده بده و مشغول خوردن میشه طفلی یاسمن فقط نظاره گر امروز پارسا خواب بود به یاسمن گفتم مامان جون بیا بغلم بخواب کلی ذوق کرد اومدبغلم وای چقد ناز شده بود چهرش مثل بچگیاش شیرین و دوست داشتنی شده بود تو بغلمم هم راحت خوابش برد با خودم عهد کردم همیشه اوقاتی که پارسا خوابه حسابی بغلش کنم تا ناز گلم دلش شاد شه خوشگل مامان دوست دارم یه عالمهخدایا شکرت به خاطر گلهای قشنگی که بهمون دادی شکرت خدا