یه روز به یاد موندنی...
سلام دوستان عزیزم ارزوی سلامتی همراه با خوشی و خوشبختی براتون دارم الان که دارم می نویسم اینقد هیجان زده ام و خوشحالم که خدا می دونه امروز دعوت بودیم برا مهمونی دختر عمه ام که از مکه اومده بودند خیلی روز قشنگی بود اونجا یه دختر خانم خوشگل و نازی بود که وقتی نگاش می کردم وای ماشالاه خدا هر چی زیبای بود تو چهره این دختر نقاشی کرده بود دختر زیبای که همش در حال لبخند زدن بود اینقد با عشق نگاهمون می کرد که من به خواهرم گفتم بابا این دختره بد جوری نگاهمون می کنه همون موقع دختره اومد پیشمون و شروع کرد به حرف زدن که تازه فهمیدم کر و لاله گریم گرفته بودوای خدا دختر به این زیبای اندام به این قشنگی که مثل شاهزاده خانمها می مونه چ...
نویسنده :
بابا و مامان
2:37