پارسای پسرپلیس من...
سلام دوستان عزیزم ارزو می کنم سالم و سلامت باشید یه روز خواهرم اومد و با هم رفتیم فروشگاه اونجا یاسمن خانم دو سه دست لباس برا خودش خرید از جمله اون لباسی که پوشیده بقول خودش لباس صوفیای و پارسا هم لباس پلیسی خرید نمیدونید چه حس پلیسی گرفته بود خدای تا وقتی لباس نظامی تنش بود تمام اداب پلیس بودن و مرتب نشستن و رعایت می کرد و همش می گفت (به الزوم لسیدم) به ارزوم رسیدم چقد ارزوهای بچه ها شیرین و قشنگه اما لباسش و که در اورد دیگه هر کاری دلش می خواست می کرد هر چی دستش میومد پرتاب می کرد اینور اونور یاسمن و اذیت می کرد دیدم نه خیلی داره اذیت می کنه بهش گفتم لباست و پس می دم تو پلیس نیستی که بی ادبی گفت( نه نه دیده نمی تونم) نه نه دیگه نمی کنم و باز یه ده دقیقه خوب بود و بازم یادش می رفت کلا به این نتیجه رسیدم که همش لباس پلیس تنش باشه که حس مودب بودن بگیره البته اون موقع هم احساس می کنه باید به همه دستور بده بقول خودش قربان میشه به یاسمن می گفت( من قربان توام معمولا هر تی می دم باید اندام بدی) این تیکه معمولا تازه یاد گرفته در هر جای به جا و بی جای به کار می بری دیروز بهش گفتم مامان ببین سیم دیجیتال در اومده از جاش بیام درستش کنم تلویزیون خوب نشون نمی داد گفت ( مامان معمولا تیمش در اومده) مامان معمولا سیمش در اومده دیروزم باباش اومده در می زده در و باز کنه دستش پر بوده پارسا نمی تونسته در و باز کنه از این ور داد می زده (بابا معمولا دل باد نمیته) بابا معمولا در باز نمیشه شاد باشید و سلامت