عزیزای دلم...
سلام دوستان عزیزم ارزوی شادی و سلامتی براتون دارم امشب شب تولد دختر خوشگلمه عزیز دلم تولدت و یه بار دیگه بهت تبریک می گم و دوستت دارم قد تمام دنیا هم خودت و هم داداش نازت و
دیروز با بچه ها بیرون بودیم یه پیرمرده هست یه طوطی بزرگ داره می زاره بیرون قفسش می شینه بچه ها با دقت نگاش می کردن داشت تخمه می خورد پارسا گفت (ادی این طوطیه ملده قبیه الان ادا می خوله می له تمه ملغ می داله)ابجی این طوطیه مرده قویه الان غذا ش و می خوره می ره تخم مرغ می زاره تو شوک حرفش بودم پیرمرده هم داشت بهش می خندید دیدم یاسمن بهش می گه داداش نه مگه بابا تخم می کنه مامان تخم می کنهفرار کردم صداشون کردم سریع از اونجا دور شدم تا کی یادم می افتاد می خندیدم
پ.ن.لازم دونستم حرفشون و ترجمه کنم پارسا منظورش این بود که چون این طوطیه خیلی گنده و چاقه بس مرده پس می تونه تخم مرغم درست کنه و حالا منظور یاسمن هم این بود که خانم مرغه تخم می زاره و روش میشینه و اقا خروسه مواظبه اینم ترجمه صحبتهای یاسمن و پارسا