یه جشن کوچولو...
مهمونا از راست به چپ مرجان* الهام*رزیتا* وروجک*مینا*پیشی*لاله*صوفیا*
سلام دوستان عزیزم ارزو می کنم خوش و خرم و سلامت باشید همونطور که تو عکسها می بینید ما با بچه ها باهم دیگه دوباره تولد گرفتیم همینطوری کلیم مهمون دعوت کردیم که بعضیاشون چون دیر وقت بود و هوا سرد بود و ترافیک خیابونا و این جشن و شب 22 بهمن گرفتیم نتونستن بیان و عذر خواهی کردنداما خوب همونطور که می بینید خیلیاشون هم زحمت کشیدند و اومدن که از همشون ممنونیم بله جزیان از این قراره که: روز 21 بهمن بعداظهر پارسا یه دفعه ای تب کرد و بی حال شد سریع بردمش دکتر و دکتر گفتند که سرما خورده و گلوشم چرک کرده داروهاش و گرفتم و اومدیم خونه خیلی بی حال بود یه دفعه یادم اومد که یه بار که حسابی مشغولش کرده بودم با تولد و کیک تولد خیلی حالش بهتر شد اگه خواستید اون پست ببینید اینجا کلیک کنید البته اون دفعه خودمون درستیدیم اما این بار به علت کمبود وقت از بیرون تهیه کردیم و اوردیم و یه جشن کوچولو با هم گرفتیم پارسا همش می گفت( تبلد منه) خدا را شکر پارسا خوب خوب شد البته وقتی رفته بودیم برا تهیه شیرینی یه جا که عرقیجات می فروختند رفتیم و عرق بید ازشون گرفتیم و بهش دادیم خدا را شکر پارسا خوب شد دیروز و خوب بود اما امشب دوباره تب کرد که خدا را شکر امروز خوبه خوبه و داره بازی می کنه ایشالاه که دیگه تب نکنهچند تا عکس از جشنمون گرفته بودم گذاشتم اینجا