و...
سلام دوستان عزیزمارزوی سلامتی براتون دارم دیروزبرا بچه ها چای ریختم گذاشتم رو اوپن داشتند تلویزیزیون نگاه می کردند صداشون میومدتلفن زنگ خورد یاسمن تلفن و اورد دیدم خواهرم زنگ زده بعد که حرف زدیم قطع که کردم یاسمن گفت خاله چی می گفت گفتم خاله می گه رسیدیم ساوه داره بارون سیل اسا میاد پارسا با چشمهای گشاد و با ترس و خیلی جدی گفتم( ادی تاوه داله میاد بیا فلال کنیم)آاومدم اتاق وقتی رفتم بیرون دیدم فکر می کنید یاسمن چه جوابی داد گفت(داداش نترس ساوه اسمه یه بارونه )بهشون گفتم نه مامان ساوه اسم یه شهره خلاصه رفتم اتاق دیدم پارسا به یاسمن می گه (آدی مامان نمیپفمه تاوه اتم بالونه)رفتم اتاق چایشون و بدم بخورند یاسمن گفت داداش چای من پرنگه پارسا گفت (آدی مال من چه لنگیه)بعد رفتم اتاق برگشتم این اوضاع را دیدم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی