یه نمای دیگه از شیطنتهای وروجکای من...
اینجا برا وقتیه که مدادا لای انگشتش بود و می گفت داریم رنگ انگشتی درست می کنیم
سلام دوستان عزیزم ارزو می کنم در پناه حق سالم و سلامت باشید و روز و روزگارتون پر باشه از شادی و سلامتی دوستای گلم همونطور که می بینید پارسا و یاسمن در حال یه خرابکاری دیگه هستند وقتی دیدمشون خیلی ریلکس به کارشون ادامه دادند وقتی گفتم چکار میکنید پارسا گفت(دالیم اب لنگ دلست می کنیم ) یاسمن هم مشغول به کارشون بود و تند تند داشت هم می زد دیدم اب و ریختن مداد رنگیا را می کنن توش و دارن مثلا ابرنگ درست می کنند یاسمن می گفت اترجم توش ریختم رفتم سراغ عرق اترج دیدم وای خالیش کردن کفرم در اومده بود(عرق اترج برای وقتیه که شکم بچه ها شل بشه سفتش می کنه) اما چیزی نگفتم وقتی برگشتم دیدم پارسا مداد رنگیا را گذاشته لای انگشتاش می گه(دالیم لنگ اندوستی دلست می کنیم) داریم رنگ انگشتی درست می کنیم و می خندید اخر کارم طبق معمول کارا را ل کردن و رفتن اب و ریخته بودن تو اون قمقمه تو عکس و رفته بودن دیدم پارسا اونو ورداشته داره ابش و می مال روش گفتم چکار می کنی( گفت دالم اودم و لنگ می کنم) اینم حکایت امروزمون دیروز نادر صداش کرده بود لباسش و بپوشه نمیومده کمی صداش و بلند کرد به حالت داد با توپ وتشر اومد پیش باباش و گفت من دیده بابا ندالم دوتتم ندالممن اینطوری بودمنادر اینطوریاین پسر قلدر من خیلیم با اعتماد به نفسه تو پارک با پسر عموش رو تاب سوار شدن یاسمن اومد گفت مامان پس من چی تا من جواب بدم پارسا گفت (ادی دله نتن الان امیل محمد ماد پاین تو توال شو) ابجی گریه نکن الان امیر محمد میاد پایین تو سوار شو از یکی دیگه مایه می ذاشت کلا تو همه کاراش همینه
پ. ن. دوستان عزیزم به زودی مام کامنتاتها پر محبتتون را تایید می کنم و به همتون سر میزنم اومده بودم تایید کنم بعد از گذاشتن پست الان کاری برا پیش اومد ممنونم از مهربونیاتون میا به همتون سر می زنم دوستتون دارم