یه روز قشنگ...
پسرم چششمش درد گرفته بود
عینک ابجی را زد چشمش چون مال خودش و شکسته بود
زبونش و در اورده بیرون
این دو تا وروجک پشتشون و کرده بودن و هر چی صداشون می کردم و بر نمی گشتن
تا اینکه یاسمن بر گشت
پسرم گلش و داشت نشون می داد
یه دفعه ای دیدم سه تای مشغول رقصند
یاسمن کنار باباش
همش با این جا سیخیه بازی میکرد
سلام دوستان عزیزمارزو می کنم خوب و خوش و سلامت باشید دیروز صبح ما حرکت کردیم به طرف دهکده وسف خیلی خوب بود جاتون خالی هوای بسیار عالی و خنک بچه ها که حسابی خوش گذرون ارزو می کنم همیشه سالم و سلامت باشید در کنار خانواده های گلتون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی