خدا بهمون رحم کرد
سلام دوستان عزیزم دیشب خونه مادر شوهرم بودیم این یاسمن شیطون دستمال کاغذی برداشته بود گفت مامان این و رو زمین دیدم ببرم بندازم اشغالی منم گفتم ببر نگو خانم دستمال کاغذی را برده گرفته جلوی اتیش وای یاداوریشم ازارم می ده خدای نکرده می گرفت به لباسش وای نه اونوقت ترسیده انداخته تو سطل اشغال همینطور روشن خدای شد عمش رفت اشپزخونه دیدم داره بهش می گه دیگه از این کارا نکنی و وقتی فهمیدم چی شده مردم از ترس خدایا این شیطون بلا هر کاری می کرد این کار و دیگه نمی کرد از کجا یاد گرفته نمی دونم وقتیم بهش گفتم مامان چرا این کار و کردی می گفت می خواستم بوی اسفند بیادخدایا تو را به بزرگیت قسمت میدم مواظب همه فرشته ها همینطور فرشته های منم باش
از دیشب تا حالا همش حس بدی داشتم و دارم من مامان بدی هستم باید بیشتر مواظب باشمامروز هم که هر دوشون را بردم حمام پارسا بیرون نمیومد از زیر اب یاسمن و اوردم پوشوندم وقتی رفتم سراغ پارسا دیدم اب سرد شده داره با اب سرد بازی می کنهخدایا من چرا اینقد بی فکرمنگرانم پارسا سرما نخورده باشه از ترسم شربت سرماخوردگی بهش دادم یکی دو تا عطسه زده ایشالاه که سرما خوردگی نباشه همش از بی فکری منه وای یه غصه دیگه رو دلم بد جوری سنگینی می کنه برام دعا کنید ارامشم و بدست بیارم خدایا عظمت و بزرگیت وشکرخدای مهربانم عزیزانم و به خودت سپردم فقط خودت