یاسمن جون و محمدپارسا ی عزیزم
لحظای نشده دیگه طاقت نیورد موهاش و باز کرد
سلام دوستان گلم روز جمعه بچه ها را بردیم پارک حسابی بازی کردند تقریبا دو
ساعت پارک بودیم وقتی می خواستیم بیایم پارسا رضایت نمی داد داد می زد و لقد نثارمون میکردبه زور اوردیمش خدا می دونه به زبون خودش چی داشت بهمون می گفت و میزدمونیاسمن خانم هم طبق معمول یکم که گل سرا را تحمل کرد اون هم به زور درش اوردتو
عکسها مشخصه شاید ده دقیقه رو سرش بود بعدش در اوردمی گفت گرمم میشه
این گلها را هم از همون جا کنده بودند یاسمن اصلا گل نمی کنه دلش میسوزه اما
اما وقتی بابا معلم باشه و بچه شاگرد چه اتفاقی میفته
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی