ماجرای یاسمن جون و پارسای عزیزم
سلام دوستانم عزیزم دیروز با یاسمن فروشگاه بودیم گفت مامان من رنگ انگشتی می خوام منم برا اینکه دختر خوبی بود براش خریدم امروز می خواست باهاش بازی کنه فرستادمش حموم که پارسا هم بیدار شد اومد رفتند و شروع کردند به بازی منم ازشون عکس گرفتم بعد از بازی حمام و پارسا اینقد رخسته بود دوباره خوابید اما یاسمن نه حالا عکسهاشون را در ادامه میزارم و در اخرم شاهکار هنریشون را
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی