یاسمن جون
سلام دوستان عزیزم امروز اومدم راجب یاسمن براتون بنویسم که چند وقت بود می گفت مامان دندونم درد می کنه منم هر چی نگاه می کردم مشگلی نمی دیدم وبرا دکتر بردنش امروز فردا می کردم تا اینکه دیروز خیلی از دردش شکایت میکرد خلاصه غروب بردمیش خدا میدونه از صبحش از نگرانی داشتم می مردم الان چی میشه یاسمن طاقت امپول و داره گریه می کنه وای دهنش و باز نگه میداره هزارتا فکر جواجور و چقدر قصه دکتر براش گفتم تا اینکه غروب رفتیم انگار جونم داشت در میومد یه پسر بچه بود زودتر از ما رفت امپول زد اومد چقد به یاسمن نشونش میدادم که ببین چه قویه توهم اگه قوی باشی همه نگات می کنند و افرین بهت می گن خلاصه ما هم رفتیم یاسمن که با باباش میرفت برگشت اومد گفت نه من با مامانم میرم رفتیم تو به من گفتند شما بیرون باش منم اومدم بیام یاسمن با چشمهای نگران نگاهم می کرد وای بغض داشت خفم می کرد به زور خودم و نگه داشتم یه چند لحظه بعد اومد چشمای خوشگلش پر اشگ بود منم گریم گرفت اما بغلش کردم نبینه تو این هاگیر واگیر پارسای حسود دستش و کرده بود تو دهنش و دندونش و نشونم میداد که یعنی منم می خوام دندونم درد می کنه بعد چند دقیقه بازم نوبت ما بود بردمش تو باز باید میومدم بیرون اینبار یاسمن نگران تر از قبل شده بود بمیرم می گفت من مامانم و می خوام اما خیلی مظلوم و من اومدم بیرون پارسا هم اونجا یه پسر بچه قد خودش پیدا کرده بود داشت باهاش بازی می کرد 5 دقیقه بعد یاسمن اومد اینبار با گریه و خنده از بی حسی دندونش گلگی می کرد که وقتی گفتم عزیزم گریه نکن به بابا می گم ببرت پارک ساکت شد و باز هم با گریه می خندید به هر حال یاسمن جونم و یه جور ساکتش کردیم راستی یادم رفت بگم انشرلی من (یاسمن )تو مطب وسط کار خانم دکتر داشت حرف میزد و صداشون و می شنیدم که خانم دکتر هم باهاش حرف می زد و می خندید ازش که پرسیدم می گفت به خانم دکتر گفتم منم لوازم پزشکی دارم با داداشم و بچه های دیگه بازی می کنم بقیه حرفام یادم نمیاد خدا را شکر به خیر گذشت یاسمن هم قول داده هر شب مرتب دندوناش و مسواک بزنه
بعدا نوشت :امروز اهنگ وبلاگ و برگردوندم سر جاش یاسمن بیچارم کرده بود می گفت وبلاگمون نرو من بدم میاد امروزوادارم کرد مامان من اهنگ خودمون را می خوام زود باش منم مجبور شدم اهنگ قبلی را بزارم نمیدونم میشه دو تا اهنگ با هم پخش شه با فاصله اگه کسی می دونه برام بگه ممنون می شم