زیارت
سلام دوستان عزیزم الان که براتون می نویسم خوشگلای مامان خوابند فقط من و بابای بیداریم که بابا مشغول تلویزیون دیدنه که نمی دونم اخباره یا فوتبالبه هرحال تازه اومدیم خونه بچه ها هردو تو ماشین خوابشون برد یاسمن خانم که امروز ساعت هفت بیدار شده بود وتا ساعت 9 شب بیدار بود و هر کاریش کردم ظهر بخوابه نخوابید بهمین خاطر تمام راه و رفت و برگشت خواب بودامروز به همراه مادر من رفتیم حرم جاتون خالی خیلی خلوت بود و میشد خوب ضریح و زیارت کرد راستی یه مراسم شب شعریم اونجا بر پا بود و بااین همه سرو صدا یاسمن خانم تکونم نخورداما پارسا بیدار بود و برا خودش دور میزدگه گاهی هم با لبخند خودش و می انداخت بغلم اونجا یه زوج جوانی نشسته بودندخواستند بغلش کنند یه دادی زد سرشون وای از خجالت مردم بعدم دوتا زد تو سر خودش و اومد بغلم از عصبانیت منم میزد نمی دونم با اینکه خیلی اجتماعیه چرا بغل هیچ کس نمیره حتی نزدیکان مخصوصا اگه کسی بوسش کنه یه دادو بیدادی را می ندازه نگو نپرس اما پیش همه میره می خنده بهشون به شرطی که بغلش نکنند و من نمی دونم این دیگه از چه نوعشهیاد همه دوستان کردم بخصوص مامان محمد معین عزیزم که سفارش بسیار بهم کرده بودو نائب زیاره همه بودم امیدوارم شادو خرم باشید