شیطنتهای محمد پارسا
سلام دوستان عزیزم الان که می نوشتم یاسمن خانم از خواب بیدار شد و اومد امروزیاسمن و محمد پارسا کمی سرما خوردند که به هر دوشون دارو دادم بهمین خاطر خوابیدند پارسا که فعلا خوابه البته با بابایش یاسمن هم مشغول شرارته از صبح که بیدار شدند دوباره شروع کردند یاسمن رفته بود انبار و کلمن اب و اورده بود و پر ابش کرده بود همین که خواسته درش را بزاره دیده نیست که با داد و بیداد اومد بله پارسای شیطونم در کلمن و برداشته و فرار کرده بود و وقتی بهش می گفتم بده ابجی داد میزد و نمی داد منم بهش اخم کردم به یاسمنم گفتم نگاش نکن مامان یه دفعه دیدم اومده خم شده تو صورتم می خنده می خواستم بغلش کنم بوسه بارونش کنم اما بروم نیوردم اومد جلوتر شروع کرد به بوس کردنم دیگه طاقت نیوردم بغلش کردم و بوسش کردم که یک دفعه سرم تیر کشید این پسر بلا با در کلمن کوبیده بود توی سرموتازه داشتم به خودم میومدم که دیدم دنبال یاسمن کرده و یاسمن داد میزنه مامان پارسا می خواد من و بزنه پارسام خوشحالبازم دعواش کردم بازم اومد با خنده به طرفم اما این دفعه حواسم و جمع کردم بعد از چند لحظه دیدم با پیچ گوشتی دنبال یاسمن کرده و می خواد بزندش حالا پیچ گوشتی را از کجا اورده من که نفهمیدم خلاصه دنبال یاسمن کردن و جلوی تلویزیون وایستدن برای اینکه یاسمن تلویزیون و نبینه و دادش در بیاد شده از کارای روزمره پارساشده یاسمن هم ملاحظش و می کنه طرف حسابی دور برداشته اگه بدونی چه قیافه پیروز مندانه ای به خودش می گیرهخلاصه اینم از امروز ما