روز برفی...
سلام دوستان عزیزم امیدوارم حالتون خوب باشه و روزهای خوب و خوشی راسپری کنید روزهای برفی خوش گذشت ما که حسابی لذت بردیم یاسمن و پارسا هم حسابی برف بازی کردند. از اتفاقای دیگه که افتاد یاسمن خانم بلاخره چادر سرش کرد اونم فقط یه روزپارسا هم نمی دونم چرا از باد می ترسه البته یه فیلم تو تلویزیون دید تو شبکه پویا یه علتش اونه چند روز پیش که باد میومد می گفت (مامان اتالاه باد بمیله ) مامان ایشالاه باد بمیرهگفتم چرا گفت ( اکه من و می تلسونه تکل هاولاست دوتت ندالم)اخه من و می ترسونه شکل هیولاست دوستش ندارم بسیار بسیار هم شیطون شده البته این شیطونیا هم فقط تو خونست بیرون از خونه خیلی مظلومه کسی باور نمی کنه پارسا اینقد شیطون بلا باشهدیشب از بیرون داشتیم میومدیم خونه همش می گفت مامان من بوقلمون میکام گفتم یا خدا من بوقلمون از کجا بیارم اونم نصف شب حالا روز بود یه امیدی بود گفتم مامان الان بوقلمونا خوابند گفت من می کام بعدم گفت مگه بوقلمون تشم داله گفتم چرا نداره بس چه جوری را می ره گفت مده لاهم می ره گفتم مگه ندیدی گفت نه داشتم به عقل بچه شک می کردم بعدم گفتم لابد خوابش میاد قاطی کرده گفتم باشه بزار برا فردا با هم حرف می زنیم دیدم ول کن نیست حالا بچه ای نیست به یه چیز اصرار کنه اما حالا دست بردار نبود یه دفعه گفت مامان این تولی اینتولیش می کنیم دستش و چپ و راست می برد و هی توضیح می داد تازه فهمیدم چی می گه قلم مو می خواستهاز این اشتباهیا زیاد می گه الان یادم نیست بنویسم سوالم خیلی می کنه چرا صابون کف داره چرا یخچال سرده چرا بخاری گرم میشه چطور گرما می ره توش ووو... مهدشم چند روز در میون می ره اگه بره هر روز می گه فردا می رمحالا فردا کیه من نمی دونم اونوقت هر روزم می پرسه کی برف میاد ما تعطیل بشیم اونروزم که برف اومد سه روز بود نرفته بود از یاسمن خوشحالتر بود که تعطیله و مدرسه نرفته روز و روزگارتون خوش همیشه سالم و سلامت باشید.راستی گفته بودم دست خط یاسمن و می زارم یادم رفت ازش عکس بگیرم الان هم مدرسه رفته ایشالاه تو پست بعدی می زارم