این روزها...
سلام دوستان عزیزم ارزو می کنم در کنار خانواده هاتون خوش و خرم و سلامت باشید بلاخره حس اومدن اومد سراغمون و اومدم کمی بنویسم البته دوست داشتم بیام اما خوب چند وقته نه حوصله عکس گرفتن داشتم نه نمی دونم چرا بقول دوستان که می گن وب زده شده بودیم منم نمی دونم چرا دلم خواست ژست ادمهای وب زده را بگیرم البته فقط ژستش چون طاقت نمیوردم میومدم سر می زدم البته با گوشی اما سراغ کامپیوتر خیلی کم میومدم به هر حال این ویروس هم از درون ما بیرون رفت و داریم دوران نقاهتش و می گذرونیم عجب ویروس بدیه این وب زدگی دیگه اینکه چر بلاخره عکس گرفتم یاسمن خانم موهاش و بافته بود مدلشم خودش داده بود ازم خواست از موهاش عکس بگیرم و بزارم تو وبلاگش اون عکسهای پایینم مربوط به جلوی خونست که رفته بودیم بیرون دیدم نشستن رو اون وسیله ورزشیه دارن تاب می خورناون عکس اخریه هم نمی دونم چرا اینطوری شد از عکسش خوشم اومد گذاشتم اون خونه هم با کابینتهای قشنگش برا ماست اما من خوشم نمیاد برم انجا چون مجتمع بسیار شلوغیه نمی خواد بعدشم نسبت به خونه ای که الان هستیم اگر چه شیکتره اما کوچیکه منم اونجا طاقت نمیارم قصد فروشش و داریم چون قسطهاشم خیلی بیچاره کنندست ماهی 750 هزار تومان رفته بودیم سر بزنیم به خونه بچه ها جلوی همین خونه عکس گرفتن دوستان عزیزم ممنونم که بهمون سر زدید و جویای حالمون بودید دوستتون دارم و سعی می کنم ایشالاه زود به زود بیام و به همتون سر بزنم حالا برم سراغ کامنتهاتا اونجای که میشه امروز تایید کنم