یاسمن یاسمن ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره
محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

فرشته های ناز زندگی ما

هی ییییییییییی...

1394/3/14 3:14
نویسنده : بابا و مامان
277 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان گل و عزیزم  محبتخوش باشید و سلامتبوس و تو این ساعت شب ایشالاه خوابهای خوش ببینیدخواب من بیچاره غمگینکه از خواب موندم گریهگریهاینقد خوابم میاد دارم از خواب می میرمخواب آلود امروزیه سفر کوتاه داشتیم کرج چند تا عکس گرفتم حتما می زارم اما الان نه ای خدا مردمبدبو بس که این خمیازه های کشدار بیچارم کردهخواب آلودخواب آلود ایشالاه هیچ وقت جای من نباشید محتاج خواب و ناچار یبداری گریهساعت 2 بود که احساس کردم  دارم اذیت میشم و نمی تونم بخوابمکچل چشمتون روز بد نبینه پاشدم که چراغ و روشن کردم دیدم بله اونیکه نذاشته بخوابم و مزاحم خوابمه اسمش و نبرم تو جام داره برا خودش جولون می دهترسوترسو چنان برق از چشمم پرید که انگار اژده های دو سر دیدم  که کاش اژدهای دو سر بودترسوترسوترسوگریه و اون موجود احمق نبود (اسمش و نبرم )  برق و که روشن کردم نادرم بیدار کردم نادر پاشو س و س ک  اما نادر فراریش داد و رفت زیر مبل وایییییییییییییییییییییییییترسوسوت از اونجای که خوابش میمومد خیلی خسته بود  من بیچاره را تنها گذاشت و خوابیدگریهگریهگریهگریه  تنها توصیه ای که کرد بعد از فراری دادن  اینکه برو اون سوسک کش و رو بیار بزن اینجا ای بابا اینم شد راه حل عمرا  از صداش بترسه گریهمنم از ترس  نخوابیدمگریه اومدم عکس بزارم نشدخواب آلود کامنتها را جواب بدم نشد خواب آلودیعنی شد اما الان از ترس و خواب الودگیخوابخواب آلود  نمی تونم این کار و انجام بدمخطاخواب آلود  گذاشتم  برا بعد ایشالاه برا پس فردا عکسها بیشتر بشه چون فردا می ریم وسف با عکسهای بیشتری بیام  آرامگریهحالا من بدبخت چکار کنم خوش به حالتون که الان راحت خوابیدیدمتنظر ای الان رفتم یه نگاه به جام با حسرت انداختممتنظرمتنظر یاسمن و پارسا را هم ورانداز کردم راحت خوابیدند خدا را شکربغل جاشون و درست کردم البته با احتیاط تمامبی حوصله  والان اومدم بابا از ترس پلکم هم داره می پره ای وای الاهی بمیره که ارامش  و خواب و از چشمام گرفت گریهگریهگریهالان ساعت 3:6 دقیقه است ای که چقد فردا کار دارم خطاگریهگریهگریه خوش باشید و خوابهای خوب ببینید تصورش و می کنم چقد راحت خوابیدید و دارید لذت از خوابتون می برید ایشالاه همیشه خوش و خرم و سلامت باشید و در ارامش کامل به سر ببرید  دوستتون دارم محبتبوسو ممنون ازکامنتهای قشنگتون به زودی کامنتهای پر مهرتون را جواب می دم ببخشید که کمی دیرتر میشهخجالت خدای الان و در حال حاضر روحیه ندارمگریهگریهترسو چشمکاین شکلک اخریه برا روحیه دادن به خودمه خطا جرات نکردم عکس ازش بزارم حتی از اینترنت خطااما بزار کمی فحشش بدم دلم خنک شه من و نذاشت بخوابم ای مزدورعصبانی ای اشغالگر عصبانیای داعشیعصبانی ای بی...عصبانی          ساعت 3:25 دقیقه نیمه شبخواب آلود     گریه

پ.ن. الان ساعت نزدیک چهاره من با شجاعت تمام کامنتها ی پر مهرتون  را جواب دادمخندونک دیگه چشمام نمیبینه دارم میمیرم از خواب مردم بس که این ور اون ور و دید زدمترسوگریهسوتخطابای بای

                                                                 

پسندها (3)

نظرات (4)

مامان لیلا
14 خرداد 94 10:28
خاله ی مهربون
15 خرداد 94 3:16
ممنونم گلم
عشق یعنی...
16 خرداد 94 9:02
از بابت بلاگفا خیلی ناراحتم . اصلا نمی شه کاری کرد . حدود یه ماه میشه که قطعه . فقط چند تا دوست نی نی وبلاگی دارم . بقیه شون همه بلاگفایی بودن . خدا کنه وصل بشه . من فوق العاده از سوسک می ترسم . یعنی اگر جاش ما بودن تا پیداش نمی کردم عمرا حتی پای سیستم هم نمی شستم .
بابا و مامان
پاسخ
بله من چند بار اومدم نشده ایشالاه که زود وصل بشه
فریده
17 خرداد 94 9:10
خیلی باحالی ، من این جور مواقع می گم من چندین برابر این سوسکه هستم و در برابر اون من یه غولم ،اون باید از من بترسه ، نه من از اون. اینجوری به خودم دلداری می دم . بعد به خاطر اینکه به خودم ثابت کنم ترسو نیستم دمپایی برمی دارم و دنبال سوسک می گردم تا بکشمش . وقتی کشتم احساس غرور می کنم و به خودم می بالم . زمانی که می خواستیم ازدواج کنیم محمد به من گفت من فقط یه مشکل دارم من سوسک نمی کشم . کلی بهش خندیدم و از همون موقع قرار شد من سوسک ها رو بکشم دیگه خودش هم کم کم عادت کرد. تازه یادمه بچه که بودم موش و مارمولک هم کشتم ، دلیلش هم این بود که مامانم هیچ وقت نمی ترسید . حالا شما هم کم کم به ترس ات غلبه کن ، آخه یه سوسک به اون کوچیکی ارزش این رو داره که از خوابت بگذری ؟؟؟
بابا و مامان
پاسخ
وای یعنی منم می تونم اینقد شجاع باشم