پسر تشنه مامان
امروز صبح من و یاسمن تو اتاق یاسمن نشسته بودیم داشتیم حرف میزدیم یه دفعه پارسای خوشگل مامان دیدم بیدار شده رفته لیوانش و برداشته اومده اتاق و ازم اب می خواست فدای اون چشمای خواب ا لودت بشم که خودت لیوان اوردی صداتم در نیومده بمیرم فکر کنم خیلی تشنش شده بوده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی