یه روز قشنگ و به یاد موندنی...
پارسا سرش خورده بود دیوار و گریه می کرد
یاسمن مشغول بازی و شیطنت
پارسا در حال رقصیدن البته این عکسها برا اخر شبه
اون چادر بیچاره منه که دارن پدرش و در میارن
سلام دوستان عزیزم ارزو می کنم خوش وخرم و سلامت باشید روز جمعه خونه بابا اینا پا گشا فهیمه عزیزم بود یاسمن و پارسا حسابی خوشگذروندن با پسر خاله های شیطونشون اون بالا را گذاشته بودند رو سرشون چند تا عکس گرفتم می زارم براتون راستی یادم رفت بنویسم به پیشنهاد خانواده داماد و خانواده داداشم یه جشن کوچیک هم داشتیم که خیلی خوب بود ارزوی خوشبختی برای همه خانواده های گل دارم
پ.ن. دوستان عزیزم ممنونم از کامنتهای پر مهرتون به زودی میام و کامنتهای پر مهرتون را تایید می کنم الان پارسا بیدار شد فکر کنم کمی تب داره برم بهش برسم میام به زودی با یه پست قشنگ و تایید کامنتهای پر مهرتون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی