یاسمن یاسمن ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره
محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

فرشته های ناز زندگی ما

یه اتفاق بد...

1393/10/20 16:32
نویسنده : بابا و مامان
323 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان عزیزممحبت  ارزو می کنم خوش و خرم و سلامت باشید بوسدیشب نشسته بودیم داشتیم تلویزیون نگاه می کردیم که یاسمن بدو بدو اومد و گفت مامان خونترسو دیدم داره از بینیش خون میاد مردم از ترس بند نمیومد نادر رفت تتراسایکلین اورد و زدیم و جلوی  خونریزیش و گرفتیم  خدا را شکر بند اومد اما طفلکی خیلی خون ازش رفتگریه بعد دیگه مشغول بازی شدن که یه دفعه بازم یاسمن بدو بدو اومد این بار گریه می کرد شدیدگریهگریه حالا چی شده بود پارسا با مشت زده بود تو چشمشعصبانی دور چشمش یه هاله قرمز رنگ  بود و از دماغش بازم داشت خون میومدبدبو مشتش به بینی یاسمنم خورده بود بازم کلی خون اومد تا بند بیاد داشتم از درون از ترس می مردمترسو اما به روی خودم نیوردم یاسمن نترسهآرام خلاصه بازم همون کار و کردیم و دارو گذاشتیم تا بند اومد دکتر نبردمش چون نادر هم همینطور مثل یاسمنه یه بار سر همین خون دماغ بیچاره شد خدا را شکر راحت خوابید خواباومدم سراغ پارسا که چرا ابجی را زدی گفت (اوب اوب اوب اومده بود تو دام منم ابم میومد ددم تو تشمش)خوب خوب خوب اومده بود تو جام منم خوابم میومد زدم تو چشمش تعجبدلخوراین بچه بزرگ شه عجب یاغی بشهعصبانیبعدشم داشتم غر میزدمعصبانی بهش دیدم پشتش و کرده بود به من و منم فکر کردم داره گوش میده و از این نصیحتهای که دارم می کنم بلاخره یکیش اثر می کنه دیدم کی خوابش برده بودخوابکچل بعد بچه ها خوابیده بودند اما من خوابم نمی برد اومدم این جا ببینم چه خبره یه چیزی دیدم که باورم نشدتعجب برنده های جشنواره را اعلام کرده بودند و یه شماره موبایل که اگه اون شماره های وسطش مثل من باشه میشه گفت ما هم جزئ برنده ها شدیم جشنحالا نمی دونم اون ما هستیم یانه متنظرحالا اینم یه ماجرای مفصل برا خودش داره که اگه ما برنده باشیم حتما براتون می گم ماجرا چیهچشمک

خلاصه خدا را شکر امروز یاسمن خوبه همین الان بازم داشتند سر مداد رنگی با هم دعوا می کردند رفتم ساکتشون کردم بازم البته قلدر گری از طرف پارسا بود بیچاره یاسمن یه مشتم زده بود تو کمرش و می گفت اوب کردم خوب کردم غمگینیاسمنم از ترس اینکه دماغش خون نیاد از جاش تکون نخورده بود حالا که فعلا سکوته تا چه پیش ایدآرامعکسهای بالا را هم همین چند لحظه پیش ازشون گرفتم بوسمحبت

پسندها (6)

نظرات (19)

مامان راحله
20 دی 93 16:45
سلام عزیزم خوبی؟ خدا نکنه براتون اتفاق بد بیوفته ...واسه خون دماغ یاسمن من جات بودم یه دکتر میبردم ولی خوب حتما شما بچه ی خودتون رو بهتر میشناسی عزیزم .. ان شالله که چیز مهمی نیست .. عجب وروجکیه این پارسا البته این جور بچه ها از پس هم بر میان ..
بابا و مامان
پاسخ
سلام ممنونم
مامان و بابایی دخمل بلا
20 دی 93 17:48
سلام مامانی گل و مهربون پارسا و یاسمن جونم یاسمن عزیزمممممممم الهی بگردم خاله , حتما خیلی دردت گرفته ... خداروشکر که بهتری و به خیر گذشته ...فدای تو دختر فداکار و با گذشتم بشمممم .... خیلی مراقب خودت بااااااااااااااششششش ... این داداشیت بدجور قاطیه هاااااا .... پارسا کوچولوی بازیگوووووووش آخه آبجی جونتو باید مواظبش باشی نه اینطوری بزنیش که قلدر خاااااااااااااااااااان .... از دست تو پسرک شیطون بلا ... مامانی با تو چی کاااااااااااااااار بکنه بلا خان .... ببخشید منظورم همون زن تناردیه بود برنده شدنتووووووووووونممممممممممم مباااااااااااااااارکککککککککککک ....
بابا و مامان
پاسخ
سلام عزیز دلم ممنونم عزیزم ایشالاه که شماره های مخفی شماره های موبایل ما باشه
مامان امیرعلی گلی
20 دی 93 17:49
ای پسر شیطون بلا آخه آبجی رو چرا زدی عزیز دلمطفلی آبجی ها
بابا و مامان
پاسخ
قول می دوم پسر خوبی بشم خاله جون
مامان ز✿ـرا
20 دی 93 19:34
سلام عزیزم خوبید.فرشته های نازت خوبن.ممنون که به یادمونید.خیلی دوستون دارم ولی حس اومدن به اینجا رو از دست دادم.ایشاله یه روز دوباره میامو و مطالب فرشته های نازتو دنبال میکنم.فدای تو
بابا و مامان
پاسخ
سلام ممنونم ما خوبیم چرا وقتی شما دوستان نمیاید منم کم کم دارم این حس و پیدا می کنممنتظرم زود برگردید
اقازاده
20 دی 93 22:32
الهی بگردم مث اینکه واقعا خوابش میومد که داشتید باهاش حرف میزدید خوابش بردهبه همین خاطر حوصله نداشته آبجیشو زده دیگه چاره نیس دعوا خواهرو برادریه
بابا و مامان
پاسخ
خدا نکنه خاله جون خوب هوام و داریا
آقا زاده
20 دی 93 22:33
انشالله که برنده اید
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
21 دی 93 2:12
سلام عزیزم خدا نکنه اتفاق بدی افتاده باشه وایییییی پارسا جون این چه کاری خاله دختر بیچاره مظلوم واقع شده اخی خدا رحم کرده به چشمش اسیب جدی نرسیده مواظب ابجی گلت باش خوشگلم
بابا و مامان
پاسخ
سلام خاله جون چشم
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
21 دی 93 2:13
نمی دونم تو چه مسابقه ای ولی تو هر مسابقه ای هست انشالله برنده بشیدپس زود منتظر خبرای خوبیم
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم عزیزم ما هم هنوز این اطلاعیهای در این زمینه دریافت نکردیم
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
21 دی 93 2:14
عزیزم ایلان باز دیر وقته دوباره میام پیشتون برید خصوصی
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم از محبتتون عزیزم
دنیا
21 دی 93 14:43
منتظرتونیم
مامان بردیا شیطون
21 دی 93 17:13
وای عجب بلا شده این پارسا..... بمیرم واسه یاسمن جون که همیشه مظلومه.... پسرا همه قلدرن خواهر
بابا و مامان
پاسخ
خدا نکنه خاله جون
مامان کیانا و صدرا
21 دی 93 18:04
امان از دست این بچه ها!!!حالا خدا رو شکر که همه چی بخیر گذشته.این پسرها واقعا دست بزن دارن.شک نکن خواهر!!!!یاسمن جون عیب نداره خاله جونم.شما مهربونتر از این حرفهایی دختر گلم
بابا و مامان
پاسخ
ممنون خاله جونم
رزا
21 دی 93 19:11
ببخشید نمیتونم بهت سر بزنم سخت مشغول امتحانات هستم وروجکاتوببوس
بابا و مامان
پاسخ
موفق باشی عزیز دلم
عشق یعنی
21 دی 93 20:03
وای من از خون دماغ می ترسم پارسا هم عجب قلدری شده برای خودش
فریده
22 دی 93 9:24
چه پسر قلدری شده ، ماشاالله به جونش . بازم خدا رو شکر که یاسمن جون ازش بزرگتره و گرنه چه آتیشی می سوزوند
فریده
22 دی 93 9:25
من رمز ندارم ، اگه مشکلی نیست بهم رمز بده .
بابا و مامان
پاسخ
برات گذاشتم عزیزم ببخشید دیر شد
مامان نازنین زهرا
23 دی 93 17:40
ای بابا حیف این آبجی ناز نیست آقا پسر گل میزنی توتشمشان شاالله هیچ وقت مشکلی برای سلامتی بچه ها پیش نیاد....راستی پسر خواهرتون کجا عمل کرده؟
بابا و مامان
پاسخ
ممنونم عزیز دلم عزیزم براتون گذاشتم تو وبلاگتون اگه سوال دیگه های بود در خدمتم
محمد
23 دی 93 23:05
به ما هم سر بزن. با مطلب "طرز تهیه شکلات مغزدار با میوه های خشک" بروز شدم ... منتظرتونم
مامان بی تاب
6 بهمن 93 18:48
منم رمز؟
بابا و مامان
پاسخ
گذاشتم عزیزم