و...
پارسا داره تلویزیون تماشا میکنه
اینجا من موندم این دختر چرا داره با تعجب نگاه این وروجک می کنه
شکر و خالی کرده بودند تو ابی که تو کاسه اورده بودند که سر رسیدم وای اگه اون کاسه پر شکر و می ریختن رو فرش چی میشد
یاسمن یه تور بر داشته بود بسته بود پشت سرش و می گفت من پرنسسم
زبونم مو در اورد بس که گفتم برید عقب تلویزیون ببینید نه به اون کله پا شدنش نه به این از جلو
نگاه کردنش
اگه گفتید یاسمن داره به چی نگاه می کنه نم کلی فکر کردم تا فهمیدم
سلام دوستان عزیزما میدوارم روز و روزگارتون به خوشی و خرمی بگذره دیروز صبح یاسمن و پارسا داشتن حلیم می خوردند منم رفتم سراغ کارام وقتی اومدم اتاق خدا بهم رحم کرد رسیدم دیدم یه کاسه آب آوردن گذاشتن تو سفره من و که دیدن فرار کردند گفتم یعنی چرا در رفتن بازم چکار کردن اینور اونور نگاه کردم دیدم جا شکری که پر بود خالیه خالیه گفتم لابد ریختن زیر سفره نگاه کردم خبری نبود داشتم فکر می کردم یعنی کجا بردن صدای پارسا اومد که میگفت (بدم ) بگم یاسمن بهش میگه نگو نگو اما پارسا گوش به حرفآبجیش نمیداد گفت ( ما یه کالی تردیم ) ما یه کاری کردیم منم نگران نگاش می کردم گفت (تتلو لیختیم تو اب ) شکر و ریختیم تو آب گفتم کدوم آب گفت ( تو اون کاته) تو اون کاسه تازه چشمم افتاد به کاسه دیدم وای کاسه تا نصفه پر شکره بر گشتم بگم چرا دیدم نیستن فرار کرده بودن کاریش نمیشد کرد خوشحال بودم کاسه رو زمین نریخته بود جمعش کردم و بعدش صداشون کردم اومدن اتاق بعد دیدم یاسمن یه تور بسته رو سرش و می گه من پرنسسماونم تور مشگی و پارسا هم اومد رفت کله پا شد و تلویزیون تماشا می کرد خلاصه اینکه جلوی یه خرابکاری بزرگ و گرفتم