پارسای پسرپلیس من...
سلام دوستان عزیزم ارزو می کنم سالم و سلامت باشید یه روز خواهرم اومد و با هم رفتیم فروشگاه اونجا یاسمن خانم دو سه دست لباس برا خودش خرید از جمله اون لباسی که پوشیده بقول خودش لباس صوفیای و پارسا هم لباس پلیسی خرید نمیدونید چه حس پلیسی گرفته بود خدای تا وقتی لباس نظامی تنش بود تمام اداب پلیس بودن و مرتب نشستن و رعایت می کرد و همش می گفت (به الزوم لسیدم) به ارزوم رسیدم چقد ارزوهای بچه ها شیرین و قشنگه اما لباسش و که در اورد دیگه هر کاری دلش می خواست می کرد هر چی دستش میومد پرتاب می کرد اینور اونور یاسمن و اذیت می کرد دیدم نه خیلی داره اذیت ...
نویسنده :
بابا و مامان
13:10