یاسمن یاسمن ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره
محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

فرشته های ناز زندگی ما

یه روز به یاد موندنی ...

دختر قشنگم در در ورودی اکواریم این دو تا شیطون این حوضچه را پر سنگ کردند اینم شاهد عینی که دارند سنگ می ریزند تو حوضچه و اصلا هم نگام نمی کردند که وایستند بغل یاسمن اینم یه جور کاکتوس بود این کاکتوسی که گل داده بود برام جالب بود من ندیده بودم خدای کاکتوس و بغل کنی اینطوری  نمیشی اینم شکلک من گذاشتم سلام دوستان عزیزم   ارزو می کنم سالم و سلامت باشید  و روزهای خوب و خوشی را بگذرونید روز پنج شنبه ما رفتیم  مجتمع زیتون که یه محل تفریحیه گلخونه قشنگی داره  بچه ها حسابی خوشگذروندند اکواریم قشنگی داشت باغ پرنده هاشم قشنگ بو...
31 مرداد 1394

این روزها...

  سلام دوستان عزیزم ارزو می کنم در کنار خانواده هاتون خوش و خرم و سلامت باشید بلاخره حس اومدن اومد سراغمون و اومدم کمی بنویسم البته دوست داشتم بیام اما خوب چند وقته نه حوصله عکس گرفتن داشتم نه نمی دونم چرا بقول دوستان که می گن وب زده شده بودیم منم نمی دونم چرا دلم خواست ژست ادمهای وب زده را بگیرم البته فقط ژستش چون طاقت نمیوردم میومدم سر می زدم البته با گوشی اما سراغ کامپیوتر خیلی کم میومدم به هر حال این ویروس هم از درون ما بیرون رفت و داریم دوران نقاهتش و می گذرونیم عجب ویروس بدیه این وب زدگی  دیگه اینکه چر بلاخره عکس گرفتم یاسمن خانم موهاش و بافته بود مدلشم خودش داده بود ...
22 مرداد 1394

سلام...

اینجا خونه بابا تو دهات هستش که رفتیم پارسا تو حیاط با دقت داشت به راه رفتن لاک پشت نگاه می کرد این لاک پشت و می گم صبح رفتم بیرون خونه دیدم این سگه وایستده اونجا تا ازش عکس گرفتم اینطوری برگشت زهرم اب شد اما بیچاره کاریم نداشت قیافش اینطوری بود یاسمن و پارسا تو پشه بند خواب بودند رفته بودیم باغ یکی از فامیلها یاسمن داشت الو می چید  البته توسط چوبش یاسمن و پسر خاله ها که حسابی صورتاشون تو افتاب سوخته بود پارسا و تفنگ ابپاشش وقتی بهش گفتم وایست و عکس بگیرم اینطوری ژست گرفت پارسا قهر کرده بود و چوب می خ...
12 مرداد 1394

ما برگشتیم...

سلام دوستان گل و عزیز و با محبتم ممنونم ازتون که بهمون سر زدید و جویای حالمون بودید ممنونم از نگار عزیز مامان عرفان جونم که برامون چند تا کامنت گذاشتند و جویای حالمون بودند همینطور دوستان عزیز و گلم که پیشمون اومدند دوستان عزیزم ما دیروز برگشتیم هنوز نتونستم کارای برگشتن و خوب به انجام برسونم ایشالاه فردا یا امشب حتما میام ماجرای سفرمون را می نویسم تو این هاگیر واگیرم دارم یه رمان می خونم دالان بهشت برام جالبه پیشنهاد می کنم حتما بخونینش  حالا خیلیم کار به کتاب ندارم امروز که کارام و به اخرش برسونم میام براتون حتما می نویسم و کامنتهای پر مهرتون را جواب می دم و بهتون سر می زنم خیلی خیلی دوستتون دارم و ممنونم از محبتهاتون ...
11 مرداد 1394
1